مردي كه مي خواست زن باشد.
مردي بود كه وقتي مي ديد زنش هميشه توي خونه است و اون بايد بيرون كار كنه و سگدو بزنه آرزو مي كرد كاش جاي زنش بود.
يك روز مرد دست دعا به سوي آسمون دراز كرد و گفت : خدايا ي عزيز!
من هر روز بايد سر كار برم و 8 ساعت كار كنم در حالي كه زنم راحت توي خونه مي مونه ازت خواهش مي كنم براي يك روز جاي من و اون رو عوض كن. آمين يا رب العالمين!
خدا با لطف بي پايانش آرزوي مرد رو برآورده كرد.
صبح روز بعد مرد كه تبديل به زن شده بود از خواب بيدار شد براي شوهرش صبحانه درست كرد و براش آورد بچه ها رو بيدار كرد لباس مدرسه شون رو بهشون پوشوند صبحانه شون رو داد و نهارشون رو گذاشت تو كيف هاشون و اون ها رو به مدرسه رسوند. سر راه از بانك پول گرفت و براي خونه كلي خريد كرد. چيزهايي رو كه خريده بود هر كدوم رو سر جاي خودشون توي كابينت و يخچال جا داد . حدود ساعت يك عصر مشغول تميز كردن رختخواب و تخت خواب ها شد و بعد كف آشپزخونه رو شست و تميز كرد.وقت اون بود كه دنبال بچه ها بره و اونها رو از مدرسه بياره ،به بچه ها كلوچه و شير داد و اونها رو سر تكاليف و درس و مشقشون نشوند.همينطور كه مشغول اطو زدن لباس ها بود نگاهي هم به برنامه هاي تلويزيون مي انداخت . بعد از شستن ظرف ها و آماده كردن سالاد و سوپ غذا رو رو بار گذاشت و بچه ها رو به حموم برد.ساعت 9 بچه ها رو به اتاق خوابشون برد و خوابوند و خسته و كوفته خودشم به رختخواب رفت تا بخوابه، اما آقاي خونه تو تخت خواب منتظرش بود و انتظار داشت بدون شكوه و شكايت و غرولند تو رختخواب يه كارهايي هم براي آقاي خونه انجام بده!!
صبح روز بعد به محض بيدار شدن دست دعا به آسمون بلند كرد و گفت:
خداي مهربون من نفهميدم چي گفتم.من آدم بدي بودم كه به زنم حسادت كردم و گفتم اون تمام روز راحت تو خونه ميمونه و مث من كار نمي كنه، حالا ازت خواهش ميكنم منو به حالت اولم برگردون اي ارحم الراحمين!
خدا با لطف بي پايانش جواب داد:
پسرم، اگر تو از اشتباهاتت درس گرفتي من خوشحال مي شم كه تورو به وضع سابقت برگردونم اما يه نكته ي كوچولو اين وسط هست...بايد 9 ماه صبر كني آخه تو ديشب حامله شدي پسرم!
(با تشكر از :مهرك!)
از وبلاگ خاك
دوشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۲
یکشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۲
یکشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۲
چهارشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۲
سهشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۲
نوع دوستي
يكي از دوستان من در شركتي كار ميكند كه حدود 300 نفر پرسنل دارد. چندي پيش يكي از همكاران او به علت بيماري حاد كبدي در بيمارستان بستري ميشود. هزينه عمل جراحي و درمان وي براي رهايي از مرگ 35 ميليون تومان بر آورد ميشود كه بيمه تنها پرداخت 2 ميليون تومان را تقبل مينمايد. با توجه به عدم توانايي پرداخت اين مبلغ توسط خانواده بيمار، همكاران از مديريت شركت تقاضاي پرداخت وام مينمايند كه مورد قبول قرار نميگيرد. در نهايت با پيشنهاد يكي از همكاران و توافق پرسنل و مديريت، قرار بر اين ميشود كه اين مبلغ از طرف شركت پرداخت گردد و در عوض ماهانه مبلغ 5 هزار تومان از حقوق همه پرسنل تا مستهلك شدن كامل وام ( حدود 22 ماه) كسر گردد.
در اينكه نظام تامين اجتماعي ناكارآمد است و در اينكه چه كسي مسئول است و چه كسي نيست و ... بحثي ندارم. ولي فكر ميكنم يافتن راه حلي عملي و سريع براي مشكل فردي كه در بستر بيماري با مرگ چند قدم بيشتر فاصله ندارد، به علاوه همكاري يك مجموعه 300 نفري براي اين كار نيك، جاي تامل و تقدير دارد. ديدن رفتاري كمياب از اين دست در جامعه اي كه هر روز ، شاهد كم رنگ شدن حس نوع دوستي در آن هستيم كور سوي اميدي است براي بقاي خصايل والاي انساني در دل انسان ها.
يكي از دوستان من در شركتي كار ميكند كه حدود 300 نفر پرسنل دارد. چندي پيش يكي از همكاران او به علت بيماري حاد كبدي در بيمارستان بستري ميشود. هزينه عمل جراحي و درمان وي براي رهايي از مرگ 35 ميليون تومان بر آورد ميشود كه بيمه تنها پرداخت 2 ميليون تومان را تقبل مينمايد. با توجه به عدم توانايي پرداخت اين مبلغ توسط خانواده بيمار، همكاران از مديريت شركت تقاضاي پرداخت وام مينمايند كه مورد قبول قرار نميگيرد. در نهايت با پيشنهاد يكي از همكاران و توافق پرسنل و مديريت، قرار بر اين ميشود كه اين مبلغ از طرف شركت پرداخت گردد و در عوض ماهانه مبلغ 5 هزار تومان از حقوق همه پرسنل تا مستهلك شدن كامل وام ( حدود 22 ماه) كسر گردد.
در اينكه نظام تامين اجتماعي ناكارآمد است و در اينكه چه كسي مسئول است و چه كسي نيست و ... بحثي ندارم. ولي فكر ميكنم يافتن راه حلي عملي و سريع براي مشكل فردي كه در بستر بيماري با مرگ چند قدم بيشتر فاصله ندارد، به علاوه همكاري يك مجموعه 300 نفري براي اين كار نيك، جاي تامل و تقدير دارد. ديدن رفتاري كمياب از اين دست در جامعه اي كه هر روز ، شاهد كم رنگ شدن حس نوع دوستي در آن هستيم كور سوي اميدي است براي بقاي خصايل والاي انساني در دل انسان ها.
یکشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۲
شنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۲
روياى آمريكايى
يك تاجر آمريكايى نزديك يك روستاى مكزيكى ايستاده بود كه يك قايق كوچك ماهيگيرى از بغلش رد شد
كه توش چند تا ماهى بود!
از مكزيكى پرسيد : چقدر طول كشيد كه اين چند تارو بگيرى؟
مكزيكى: مدت خيلى كمى!
آمريكايى: پس چرا
بيشتر صبر نكردى تا بيشتر ماهى گيرت بياد؟
مكزيكى: چون همين تعداد هم براى سير كردن خانواده ام كافيه!
آمريكايى: اما بقيه وقتت رو چيكار ميكنى؟
مكزيكى: تا ديروقت ميخوابم! يك كم ماهيگيرى ميكنم! با بچه هام بازى ميكنم! با زنم خوش ميگذرونم بعد ميرم تو دهكده مىچرخم! يك ليوان
شراب ميخورم و با دوستام شروع ميكنيم به گيتار زدن وخوشگذرونى! خلاصه خوشم با اين زندگي!
آمريكايى: من تو هاروارد درس
خوندم و ميتونم كمكت كنم!
تو بايد بيشتر ماهيگيرى بكنى .اونوقت ميتونى با پولش
يك قايق بزرگتر بخرى.
و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه ميكنى
اونوقت يك عالمه قايق براى ماهيگيرى دارى
مكزيكى: خب! بعدش چى؟
آمريكايى: بجاى اينكه ماهى هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقيما به مشترىها ميدى و براى خودت كار و بار درست ميكنى...اين دهكده كوچيك رو هم ول ميكني و ميري مكزيكوسيتي بعدش كارخونه راه ميندازي و با تو ليداتش پول بيشتري جمع ميكني و ميري لوس آنجلس و از اونجا هم نيويورك اونجاست كه ميتوني دست به كار هاي بزرگتري بزني...
مكزيكي: اين كارها چند سال طول ميكشه؟
آمريكايى: پانزده تا بيست سال
مكزيكى: اما بعدش چى آقا؟
امريكايي : بهترين قسمت همينه!موقع مناسب كه گير اومد سهام
شركتت رو به قيمت خيلي بالا ميفروشي اينكار ميليونها دلار عايدي داره
مكزيكى: ميليونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
امريكايي : بازنشسته ميشى! ميرى به يك دهكده ساحلى كوچيك! جايى كه ميتونى تا ديروقت بخوابى
ماهيگيرى كنى! با بچه هات بازى كنى! با زنت خوش باشى! برى دهكده و يك ليوان
!!! شراب بنوشى! و ديروقت با دوستات گيتار بزنى و خوش بگذرونى
يك تاجر آمريكايى نزديك يك روستاى مكزيكى ايستاده بود كه يك قايق كوچك ماهيگيرى از بغلش رد شد
كه توش چند تا ماهى بود!
از مكزيكى پرسيد : چقدر طول كشيد كه اين چند تارو بگيرى؟
مكزيكى: مدت خيلى كمى!
آمريكايى: پس چرا
بيشتر صبر نكردى تا بيشتر ماهى گيرت بياد؟
مكزيكى: چون همين تعداد هم براى سير كردن خانواده ام كافيه!
آمريكايى: اما بقيه وقتت رو چيكار ميكنى؟
مكزيكى: تا ديروقت ميخوابم! يك كم ماهيگيرى ميكنم! با بچه هام بازى ميكنم! با زنم خوش ميگذرونم بعد ميرم تو دهكده مىچرخم! يك ليوان
شراب ميخورم و با دوستام شروع ميكنيم به گيتار زدن وخوشگذرونى! خلاصه خوشم با اين زندگي!
آمريكايى: من تو هاروارد درس
خوندم و ميتونم كمكت كنم!
تو بايد بيشتر ماهيگيرى بكنى .اونوقت ميتونى با پولش
يك قايق بزرگتر بخرى.
و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه ميكنى
اونوقت يك عالمه قايق براى ماهيگيرى دارى
مكزيكى: خب! بعدش چى؟
آمريكايى: بجاى اينكه ماهى هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقيما به مشترىها ميدى و براى خودت كار و بار درست ميكنى...اين دهكده كوچيك رو هم ول ميكني و ميري مكزيكوسيتي بعدش كارخونه راه ميندازي و با تو ليداتش پول بيشتري جمع ميكني و ميري لوس آنجلس و از اونجا هم نيويورك اونجاست كه ميتوني دست به كار هاي بزرگتري بزني...
مكزيكي: اين كارها چند سال طول ميكشه؟
آمريكايى: پانزده تا بيست سال
مكزيكى: اما بعدش چى آقا؟
امريكايي : بهترين قسمت همينه!موقع مناسب كه گير اومد سهام
شركتت رو به قيمت خيلي بالا ميفروشي اينكار ميليونها دلار عايدي داره
مكزيكى: ميليونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
امريكايي : بازنشسته ميشى! ميرى به يك دهكده ساحلى كوچيك! جايى كه ميتونى تا ديروقت بخوابى
ماهيگيرى كنى! با بچه هات بازى كنى! با زنت خوش باشى! برى دهكده و يك ليوان
!!! شراب بنوشى! و ديروقت با دوستات گيتار بزنى و خوش بگذرونى
اشتراک در:
پستها (Atom)