پنجشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۰

سلام من تلخون هستم
دغدغه هاي سال هاي پيش من كه نمي دانم الان هست يانه:
برايم بگو زندگي چيست كيست
صفاي جهان رنگ آبيست‚ نيست؟
بگو اين زمين است يا برزخ است
بهشت برين است يا دوزخ است
ببين كوچكم ذره ام نيستم
بگو عاقبت كيستم چيستم؟
حقيقت برايم بزرگ است ‚ هست
كنارم غم كوچكي راست ‚ هست
ببين خسته ام‚ پاك فرسوده ام
كمي از جهان را من آلوده ام
اگر نيستي هم مجالم دهد
وگر بيكسي پر به بالم نهد
اگر روز ها تشنه و منتظر
صبوري كنم شب قرارم دهد
اگر بار ها بر در خانه اش
گدايي كنم او فرارم دهد
اگر با پر بي كسي پر زنم
كه شايد غمش پر به بالم دهد
اگر خو كنم با سراب جهان
فريبم خودم را عذابم دهد
گريزم‚ بجويم نيابم ولي
به پاس گريزم بقايم دهد
بكوشم‚ بجنگم براي دمي
كه او پرسشي را جوابم دهد
برايش بهاي جهان را دهم
كه يك لحظه او افتخارم دهد
اگر او خداست من كيم چيستم
و اگر من خدايم‚ بهايم دهد

تلخون
29/11/75 يا 74

هیچ نظری موجود نیست: