یکشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۰

سلام دوستان
چند روزيست كه وقت نكردم بنويسم .راستش چيز قابلي به مغزم نمي رسيد.امروز كه وبلاگها رو مرور ميكردم چشمم افتاد به پيام هاي سوزناك! برخي از دوستان حاكي از تصميم كنار گذاشتن عادت زشت وبلاگ نويسي !!
خوب البته هركسي حتما دلايلي براي خودش داره...ولي ياد رفتار همبازي هاي دوره بچگي افتادم كه تا سالها بعد معنيش رو نفهميدم.هميشه يكي پيدا ميشد در گرماگرم بازي به يه بهانه واهي قهر كنه و از بازي بره بيرون اونوقت بقيه بچه ها يا بايد از يك يار بازي صرف نظر ميكردن كه مشكل پيش ميومد يا اينكه با خواهش و تمنا و من بميرم تو بميري آقا يا خوانوم رو به بازي برميگردوندن.
حالا شده حكايت ما و دوستان وبلاگي!
چرا قهر ؟ چرا جا خالي؟ چرا خودتونو كنار ميكشين؟ از اينكه تعداد وبلاگ ها زياد شده ناراحت شدين؟
حال فعاليت ندارين؟يا اينكه فكر ميكنين ديگه به كلاستون نميخوره اينجا چيز بنويسين ؟
يا شايد هم دوست دارين ازتون خواهش كنيم تمنا كنيم التماس كنيم كه بمونيد ؟
به هر حال ما انسانها به اقتضاي انسان بودن مسئوليم
مسئوليم تا وراي زندگي روزمره شخصي خود به ديگران هم بينديشيم ...بگوييم و بشنويم .بياموزيم و بياموزانيم.
تا بعد.....

هیچ نظری موجود نیست: