فال امروز
سال ها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق ميكده از درس و دعاي ما بود
نيكي پير مغان بين كه چو ما بد مستان
هرچه كرديم به چشم كرمش زيبا بود
دل چو پرگار ز زهر شو دوراني ميكرد
و اندر آن دايره سركشته و پا بر جا بود
مي شكفتم ز طرب زانكه چو گل بر لب جوي
بر سرم سايه آن سرو سهي بالا بود
پير گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ارنه حكايت ها بود
دفتر دانش ما جمله بشوييد به مي
كه فلك ديدم و در قصد دل دانا بود
مطرب از درد محبت غزلي مي پرداخت
كه حكيمان جهان را مژه خون پالان بود
قلب اندوده ي حافظ بر او خرج بشد
كاين معامل به همه عيب نهان بينا بود
حافظ
چهارشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر