یکشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۲

بوي سيگار مرغوب‏‏ - بوي الكل و يك عطر بسيار عالي زنانه...

سه‌شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۲

داستان معروف روبه و كلاغ را از دوران دبستان به ياد داريم حال بخوانيم بخش پنجم از سري دروس مديريت نوين كه در خاك برگزار ميشود:

كلاغي قالب پنيري در منقار داشت و بر بالاي درختي نشسته بود، روباهي از راه رسيد-
درس اول : هميشه داستان دقيقا آن چيزي كه انتظار داريم نيست، صبر كنيد-
روباه با لحن صادقانه اي به كلاغ گفت: هر دوي ما در دوران خوش دبستان اين قصه را خوانده ايم و آخر قصه براي جفتمان معلوم است من معتقدم فكر هايمان را روي هم بريزيم تا پايان ديگري براي اين داستان كليشه اي پيدا كنيم، هان ؟ نظر تو چيست؟
كلاغ آمد بگويد : "به نظر من...." كه قالب پنير از دهانش افتاد و نصيب روباه شد. روباه با بيلاخ ، صحنه را ترك كرد.
درس دوم:آخر داستان هميشه يكيست.
درس سوم: كتاب هاي درسي دبستان نياز به تجديد نظر اساسي دارند!
--------------------------------------------------------

یکشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۲

چلوكباب با كارت قرمز و زرد!



اندر تاثير فرهنگ فوتبال بر روش هاي مدرن امر و نهي به معروف و منكر! چنين حكايت كنند كه:
اخيرا تعدادي كارت قرمز و زرد از سوي اداره اماكن در بين برخي رستوران هاي تهران توزيع شده است كه قرار است از سوي مسئولان رستوران به مشترياني كه شئونات اسلامي را رعايت نمي كنند ارائه شود. جالب اين جا است كه قواعد اين كارت ها همان قواعد فوتبال است اول كارت زرد در بشقابي جلوي مشتري قرار مي گيرد و معني ومفهوم آن اين است كه مشتري تا چند لحظه ديگر اگر شئونات را رعايت نكند كارت قرمز خواهد گرفت بشقاب با كارت قرمز هم ديگر نيازي به بحث و گفت و گو ندارد و مشتري بايد به سرعت رستوران را ترك كند.
به نقل از روزنامه شرق

نخستين جشنواره بين المللی وب، وپ و نشريات الکترونيک تهران، هفتم تا يازدهم آذر ماه 1382، در محل دائمی نمايشگاه های بين المللی تهران برگزار خواهد شد.


پنجشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۲



چاپ اين عكس از دختر بچه قحطي زده سوداني در حاليكه كركسي به انتظار مرگش نشسته، در نيويورك تايمز در سال 1993 براي عكاس آن كوين كارتر شهرت جهاني به بار آورد . ولي اين شهرت مانع نشد تا وي در افسردگي ناشي از ديدن صحنه هاي گرسنگي و زجر مردم افريقا غرق نشود . كوين كارتر در 33 سالگي تنها شش ماه بعد از انتشار عكس و در اوج شهرت به زندگي خويش پايان داد. آخرين كلمات يادداشت خودكشي اش اين بود : «من هميشه در پاهايم توان ادامه راه را داشته ام، اما وجودم ديگر قادر به ادامه نيست.»

چكيده اي از مقاله روزنامه شرق تحت عنوان : زندگى و مرگ كوين كارتر

دوشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۲

زن‌ ها از مردها چه‌ مي‌ خواهند؟

شما فكر مي‌كنيد زنها از مردها چه‌ مي‌خواهند؟ اگر زن‌ هستيد يا مرد،حتما مي‌توانيد يك‌ ليست‌ عريص‌ و طويل‌ تهيه‌ كنيد. اما تفاوت‌ اين‌ ليست‌ با هر ليست‌ احتمالي‌ ديگر اين‌ است‌ كه‌ ... بخوانيد، خودتان‌ مي‌فهميد!


ليست‌ اصلي‌
خوش‌اندام‌ و قشنگ‌ باشد - 1
جذاب‌ باشد - 2
داراي‌ موقعيت‌ شغلي‌ باشد - 3
شنونده‌ خوبي‌ باشد - 4
شوخ‌ و بذله‌گو باشد - 5
قامت‌ برازنده‌ داشته‌ باشد - 6
خوش‌لباس‌ باشد - 7
قدرشناس‌ باشد - 8
در ذهنش‌ انديشه‌هاي‌ حيرت‌انگيز و شگفت‌آور وجود داشته‌ باشد-9
عاشق‌ خوبي‌ باشد و اهل‌ خيالپردازي‌ باشد -10


ليست‌ بازنويسي‌ شده‌ در 32 سالگي‌
قيافه‌اش‌ خوب‌ باشد(اولويت‌ با كساني‌ كه‌ دچار كچلي‌ يا كم‌مويي‌ نيستند) - 1
در ماشين‌ را براي‌ خانم‌ باز كند و صندلي‌ را براي‌ خانم‌ از پشت‌ ميز بيرون‌ بكشد - 2
به‌ قدر كافي‌ براي‌ خوردن‌ يك‌ شام‌ گران‌ قيمت‌ در خارج‌ از منزل‌ پول‌ داشته‌ باشد - 3
بيش‌ از آنچه‌ حرف‌ مي‌زند، گوش‌ كند - 4
5 - به‌ لطيفه‌هاي‌ خانم‌ بخندد
براحتي‌ بتواند ساكهاي‌ سنگين‌ حاوي‌ مواد خوراكي‌ را حمل‌ كند - 6
حداقل‌ يك‌ كراوات‌ داشته‌ باشد - 7
در قبال‌ خوردن‌ يك‌ غذاي‌ خوب‌ خانگي‌ تشكر كند - 8
تاريخ‌ تولد و سالروز ازدواج‌ را به‌ خاطر داشته‌ باشد - 9
حداقل‌ يك‌ بار در هفته‌ حرفهاي‌ عاشقانه‌ بزند - 10


ليست‌ بازنويسي‌ شده‌ در 42 سالگي‌
خيلي‌ زشت‌ نباشد - 1
قبل‌ از آمدن‌ من‌، با ماشين‌ به‌ راه‌ نيفتد - 2
3 - يك‌ كار ثابت‌ داشته‌ باشد و بتواند حداقل‌ يك‌ بار در سال‌ خرج‌ شام‌ بيرون‌ از خانه‌ را بپردازد
وقتي‌ من‌ حرف‌ مي‌زنم‌ بتواند سرش‌ را تكان‌ بدهد - 4
لطيفه‌هاي‌ كهنه‌ و قديمي‌ را به‌ خاطر داشته‌ باشد - 5
به‌ قدر كافي‌ توانايي‌ داشته‌ باشد تا بتواند در جابه‌جاكردن‌ مبلمان‌ كمك‌ كند - 6
پيراهني‌ بپوشد كه‌ برآمدگي‌ شكمش‌ را بپوشاند - 7
شيشه‌ آبليمويي‌ را كه‌ نوار اطمينان‌ درش‌ باز شده‌، تشخيص‌ بدهد و آن‌ را نخرد - 8
9 - به‌ خاطر داشته‌ باشد كه‌ درب‌ محافظ‌ توالت‌ فرنگي‌ را قبل‌ از خروج‌ سر جايش‌ بگذارد
آخر هر هفته‌ صورتش‌ را اصلاح‌ كند -10


... در 52 سالگي‌
موهاي‌ گوش‌ و بيني‌اش‌ را كوتاه‌ كند - 1
در اماكن‌ عمومي‌ آروغ‌ نزند و خرخر نكند - 2
خيلي‌ زياد پول‌ قرض‌ نگيرد - 3
وقتي‌ من‌ ابراز محبت‌ مي‌كنم‌ به‌ خواب‌ نرود - 4
لطيفه‌هاي‌ تكراري‌ را هفته‌يي‌ چندبار نگويد - 5
6 - ظاهرش‌ به‌ قدري‌ مناسب‌ باشد كه‌ گاهي‌ آخر هفته‌ها بشود با او به‌ پيك‌نيك‌ رفت‌ والبته‌ حال‌ و حوصله‌ بيرون‌ رفتن‌ را داشته‌ باشد
كمتر جوراب‌ لنگه‌ به‌ لنگه‌ بپوشد و لباسهاي‌ زيرش‌ را زود زود عوض‌ كند - 7
در برابر خوردن‌ يك‌ شام‌ حاضري‌ تشكر كند - 8
- اسم‌ و آدرسش‌ را به‌ خاطر داشته‌ باشد 9
چند هفته‌ يك‌ بار در تعطيلات‌ آخر هفته‌ اصلاح‌ كند -10


... در 62 سالگي‌

1- از بچه‌يي‌ كوچك‌ نترسد
به‌ خاطر داشته‌ باشد حمام‌ خانه‌ كجاست‌ - 2
- 3براي‌ منظم‌ و با قاعده‌ بودن‌ او، نياز به‌ خرج‌ كردن‌ پول‌ زيادي‌ نباشد
فقط‌ هنگام‌ خواب‌ به‌ آرامي‌ خرخر كند - 4
به‌ خاطر داشته‌ باشد كه‌ چرا مي‌خندد - 5
آنقدر توانايي‌ داشته‌ باشد كه‌ بدون‌ كمك‌ قادر به‌ ايستادن‌ باشد - 6
معمولاص بتواند بعضي‌ از لباسهايش‌ را بدون‌ كمك‌ ديگران‌ بپوشد - 7
غذاهاي‌ سبك‌ را دوست‌ داشته‌ باشد - 8
به‌ ياد بياورد كه‌ دندانهاي‌ مصنوعي‌اش‌ را كجا گذاشته‌ است‌ - 9
به‌ خاطر داشته‌ باشد كه‌ چه‌ وقت‌ آخر هفته‌ است‌ -10


... در 72 سالگي‌
نفس‌ بكشد - 1
كنترل‌... خودش‌ را از دست‌ نداده‌ باشد - 2
… - 3

منبع : ع.م.م ( عنصر مجهول الهويه معلوم الحال)
----------------------------------------------------------------
پ.ن به اين نوع يادداشت ها ميگويند خود زني ژئوپلوتيك!!


یکشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۲

جلوه هايي از پاييز در مازندران.









چهارشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۲

questions that can make argument !!

بر اساس يه تحقيق ، ۵ سوال وجود داره که زنها بهتره از مردها نپرسند! چون اگه جوابهاشون
مبنی بر حقيقت داده بشه شر به پا ميشه!! ... اين ۵ سوال عبارتند از:
۱- به چی فکر می کنی؟
۲- آيا دوستم داری؟
۳- آيا من چاقم؟
۴- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟
۵- اگه من بميرم تو چيکار می کنی؟
برای مثال:
>>> ۱- به چی فکر می کنی؟
جواب مورد نظر برای اين سوال اينه: “عزيزم! از اينکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به اين فکر می کردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتنی و متفکر و با شعور و زيبايی هستی و من چقدر خوشبختم که با تو زندگی می کنم.“ ... البته اين جواب هيچ ربطی به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به يکی از موارد زير فکر می کرده:
الف) فوتبال
ب) اتومبيل
ج) چقدر تو چاقی!
د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!
ه) اگه تو بميری پول بيمه ات رو چطوری خرج کنم؟
يه مرد در سال ۱۹۷۳ بهترين جواب رو به اين سوال داده... اون گفته: “اگه می خواستم تو هم بدونی به جای فکر کردن ، درباره ش حرف می زدم!“ ...

>>> ۲- آيا دوستم داری؟
جواب مورد نظر اين سوال “بله“ است! و مردهايی که محتاط ترند می تونن بگن: “بله عزيزم!“ ... و جوابهای اشتباه عبارتند از:
الف) فکر کنم اينطور باشه!
ب) اگه بگم بله ، احساس بهتری پيدا می کنی؟
ج) بستگی داره که منظورت از دوست داشتن چی باشه!
د) مگه مهمه؟!
ه) کی؟ ... من؟!

>>> ۳- آيا من چاقم؟
واکنش صحيح و مردانه نسبت به اين سوال اينه که با اعتماد به نفس و تاکيد بگين “نه! البته که نه!“ و به سرعت اتاق رو ترک کنين! ... جوابهای اشتباه اينها هستند:
الف) نمی تونم بگم چاقی... اما لاغر هم نيستی!
ب) نسبت به چه کسی؟!
ج) يه کمی اضافه وزن بهت مياد!
د) من چاق تر از تو هم ديدم!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم به بيمه ات فکر می کردم!

>>> ۴- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟
“اون دختره“ در اينجا می تونه يه دوست قبلی يا يه عابر که از فرط زل زدن به اون تصادف کردين و يا هنرپيشه ء يه فيلم باشه... در هر حال جواب درست اينه که: “نه! تو خوشگلتری!“ ... جوابهای غلط عبارتند از:
الف) خوشگلتر که نه... اما به نحو ديگه ای خوشگله!
ب) نمی دونم اينجور موارد رو چطوری می سنجند!
ج) بله! اما مطمئنم تو شخصيت بهتری داری!
د) فقط از اين بابت که اون جوونتر از توست!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم راجع به رژيم لاغريت فکر می کردم!

>>> ۵- اگه من بميرم تو چيکار می کنی؟
جواب صحيح: “آه عزيزترينم! در حادثه ء اجتناب ناپذير فقدان تو ، زندگی برام متوقف ميشه و ترجيح ميدم خودمو زير چرخ اولين کاميونی که رد ميشه بندازم!“ ... اين سوال ، همونطور که توی گفتگوی زير می بينين ، ممکنه از سوالهای ديگه طوفانی تر باشه! ...
زن: عزيزم... اگه من بميرم تو چيکار می کنی؟
مرد: عزيزم! چرا اين سوالو می پرسی؟ اين سوال منو نگران می کنه!
زن: آيا دوباره ازدواج می کنی؟
مرد: البته که نه عزيزم!
زن: مگه دوست نداری متاهل باشی؟
مرد: معلومه که دوست دارم!
زن: پس چرا دوباره ازدواج نمی کنی؟
مرد: خيلی خب! ازدواج می کنم!
زن (با لحن رنجيده): پس ازدواج می کنی؟
مرد: بله!
زن (بعد از مدتی سکوت): آيا باهاش توی همين خونه زندگی می کنی؟
مرد: خب بله! فکر کنم همين کار رو بکنم!
زن (با ناراحتی): بهش اجازه ميدی لباسهای منو بپوشه؟
مرد: اگه اينطور بخواد خب بله!
زن (با سردی): واقعا“؟ لابد عکسهای منو هم می کنی و عکسهای اونو به ديوار می زنی!
مرد: بله! اين کار به نظرم کار درستی مياد!
زن (در حالی که اين پا و اون پا می کنه): پس اينطور... حتما“ بهش اجازه ميدی با چوب گلف من هم بازی کنه!
مرد: البته که نه عزيزم! چون اون چپ دسته!!!

----
منبع همون عنصر مجهول الهويه و معلوم والحال كه قبلا گفتم!

سه‌شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۲

اين دوست من - تيوا-به تازگي سري درس هايي در مديريت مدرن در وبلاگش شروع كرده كه خواندني است.
به ويژه مثال ها و نتيجه گيري هايش!!
---------------------------------------------
درس هاي جديد در مديريت:


مثال 1:
كلاغي تمام روز بر بالاي درختي مي نشست بي اونكه كاري انجام بده.خرگوش كوچكي كلاغ رو ديد و ازش پرسيد " آيا من هم مي تونم مثل تو تمام روز رو بشينم و كاري انجام ندم؟"
كلاغ جواب داد " البته ، چرا كه نه "
خرگوش روي زمين درست زير كلاغ نشست و استراحت كرد.
ناگهان سرو كله روباهي پيدا شد ، جستي زد، خرگوش رو گرفت و اون رو خورد.

درس مديريت:براي اونكه بنشينيد و هيچ كاري انجام ندهيد بايد خيلي خيلي بالا بنشينيد.
------------
مثال 2:
بوقلمون و گاوي با هم حرف مي زدند. بوقلمون آهي كشيد و گفت " كاش مي تونستم به بالاي درخت برم اما افسوس كه انرژي كافي براي اينكار ندارم" گاو به بوقلمون گفت : " بسيار خوب ، چرا يه كم از مدفوع من نمي خوري ؟" و ادامه داد " اونها پر از مواد مقوي هستن "
بوقلمون يه گاز زد و ديد واقعا انرژي لازم براي پريدن به اولين شاخه درخت رو پيدا كرده . فرداي اون روز بعداز خوردن مقدار بيشتري كود به شاخه دوم رسيد و سرانجام بعد از چهار روز با افتخار و غرور به بالاي درخت رسيد.
خيلي زود يك مزرعه دار با ديدن بوقلمون بالاي درخت اونو نشونه گرفت و بهش شليك كرد.

درس مديريت : Bullshit ممكنه شما رو بالا بكشه اما نمي تونه اونجا نگهتون داره.
-------------
درس هايي از مديريت مدرن:


(يك توضيح در مورد اين سري از دروس مديريت مدرن لازمه بدم كه تا حالا دو درس از اين سري درس ها در خاك ارائه شده. باور كنيد من آدم مودبي هستم! ولي چاره چيه كه در مديريت مدرن عنصر " گه " نقش بسيار اساسي و مهمي را ايفا مي كند. بنا بر اين خواهشمندم اينجانب را سرزنش نفرماييد كه چرا در وب لاگ پاستوريزه ، استريليزه و هموژنيزه خاك چنين الفاظ ركيك و وقيحانه اي به كار برده ميشه . مسلما اهداف آموزشي و قربه الي اللهي به ما اجازه ميده كه كمي گه كاري كنيم!)
مثال 3:
پرنده كوچكي در فصل زمستان به سمت جنوب در حال كوچ و پرواز بود.هوا بسيار سرد بود، پرنده كوچك از سرما يخ زد و روي زمين مزرعه بزرگي افتاد.گاوي كه آن اطراف بود نزديك پرنده آمد و روي او پهن ريخت ، طوريكه پرنده كوچك زير پهن ها قرار گرفت. پرنده احساس گرم شدن كرد و گرماي پهن،يخ او را آب كرد. پرنده كه جاي گرمي پيدا كرده بود با خوشحالي شروع كرد به خواندن .گربه اي كه از آن اطراف مي گذشت صداي آواز پرنده را شنيد و با تعقيب صدا ، پرنده را زير كپه پهن پيدا كرد ، گربه جستي زد و پرنده را شكار كرد و خورد.
درس هاي مديريتي:
هر كس كه روي شما ريد دشمن شما نيست!
هر كس كه شما را از گه در آورد دوست شما نيست!
و موقعيكه گه سرتا پاتونو فرا گرفته بهتره دهنتون رو ببنديد!

با عرض پوزش مجدد

دوشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۲



What is Skype?

Skype فن آوري نو در عرصه ارتباطات تلفن اينترنتي است.

, Using this phenomenon! You’ll be making perfect quality free phone calls

اين يك پيام بازرگاني نيست هدف تنها اطلاع رساني است ;)
مصلحت خواهي،تعيين تكليف و دوستي (‌از نوع خاله خرسه) براي آدم هايي كه ميشناسيم يا حتي نميشناسيم . بر زبان راندن جمله با اعتماد به نفس كامل (من به خاطر خودت ميگم اگر اين كار رو بكني/نكني بهتره .)
در حاليكه ژست مصلحت انديشانه پدر يا مادري بزرگوار را به خود گرفته ايم!.

براي ما كه نطفه مان در محيطي بسته شده كه در آن حيطه آزادي فردي و اجتماعي هيچگاه مشخص نبوده، عجيب نيست كه مرز آزادي ديگران حتي در خصوصي ترين جنبه ها را نشناسيم و در مقابل حريم ازادي خود را هم مدام در تعرض ديگران ببينيم.

ياداشت زير حرفِ حساب و گلايه ايست است در همين باب!


يكشنبه، 18 آبان، 1382




* گفت: البته برداشتن نظر خواهی يه جور توهين به خواننده هاست.
و درست می گفت. اما چرا من بايد برای خواننده هايی که برام به
عنوان نويسنده اين وبلاگ ارزش قائل نيستن ارزش قائل بشم؟
خسته تر از اونی هستم که بخوام تلاش کنم وقتی کسی احترامم رو
نگه نمی داره من احترامش رو نگه دارم و حقوقش رو تمام و کمال در
اختيارش بذارم.

* من هميشه متهم ميشم به اينکه يهو افسار پاره می کنم و تند ميشم.
آره، حقيقت داره. اما شماها هم خيلی خوب بلدين کارتون رو. ريز ريز و
آروم آروم، به مرور زمان،‌ آدم رو به سر حد مرگ می رسونين،‌ هر چی دلتون
می خواد ميگين و هر رفتاری دلتون می خواد می کنين بعد تا که من جوش
ميارم با چشمای قلمبه اينجوری به آدم زل می زنيد و ميگيد : مگه من
چی گفتم که اينجوری از کوره در رفتی؟؟

آره به خدا تو نه چيزی گفتی نه کاری کردی. فقط خيلی وقتا سعی کردی در
لفافه الفاظ غير صريح شرط و شروط خودت رو برای دوستی مطرح کنی. آخه
تو عقل کلی. تو می دونی چه کاری برای من بهتره. تو تنها کسی هستی که
عميقا درک می کنی زندگی يعنی چی. تو منو دوست داری، اما منو فقط اون
جوری می خوای که خودت دوست داری. من خوبم تا وقتی که طبق سليقه
تو رفتار کنم. اگر بر خلاف خواست تو کاری انجام بدم، می شم بد، می شم
دشمن،‌ اخم می کنی، ترد می کنی،‌ يا اگه خيلی لطف داشته باشی خطای
جبران ناپذيرم رو بهم گوش زد می کنی.

چيزی که می سوزونتم، اين نيست که تو چرا ميگی بايد لوگوی باطبی رو بردارم
و اون چرا ناراحت شده من فلان کار رو کردم، يا ايرانيای اينجا چرا دارن پشت سرم
حرفای بی سر و ته می زنن ، ميسوزم چون دردناکه زندگی و دوستی با آدمهايی
که به خودشون اجازه می دن چپ و راست توی مسائل آدمهای ديگه دخالت کنن.
درد داره برام وقتی روز به روز بيشتر متوجه می شم که آدمهای دور و برم چقدر از
‌ آدمهای آزاد بودن دورن، از آدمهاي آزادی که ديگران رو هم آزاد بخوان.
من می خوام بدونم چرا راحت نمی ذاريد ديگران رو؟ چرا به حريم شخصی و اعتقادی
آدمها احترام نمی ذاريد ؟‌ بابا جان مگه من ميام به تو بگم چرا به در و ديوار اتاقت فلان
عکس رو چسبوندی يا چرا تو وبلاگت فلان حرف رو زدی؟ مگه می رم به اون يکی بگم
چرا رفتی عاشق اون يارو شدی يا تو چرا دوست داری از خانواده ات جدا زندگی کنی؟‌
لطفا بهم بگين کی می خواين تغيير کنين؟؟ کی دست از اين بازيهای مسخره تون بر
می دارين؟ کی ياد می گيرين به حقوق آدمهای ديگه احترام بذاريد؟؟ فقط ادعاتون توی
همه زمينه ها کون فلک رو پاره کرده ... بابا جون يه نگاهی به رفتارتون بندازيد، به خدا
زشته، به خدا خيلی عقب افتاده اس اين حرکاتتون ...
بازم از کوره در رفتم؟ بازم سر هيچی عصبانی شدم؟ خوب کردم. بذار يه کم هم به غرور
شما بر بخوره، جای دوری نمی ره به خدا.



¤ نوشته شده در ساعت 18:50 توسط آليس

یکشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۲

باور كردن اينكه زني فمينيست باشد و ازدواج كند براي من يكي مشكل نيست ولي اينكه چنين ازدواجي در ايران اتفاق بيفتد و ادامه يابد بعيد به نظر ميرسد. همه آن تبعيض ها محدوديت ها و مشكلات مضاعفي كه ميدانيم در مورد وضعيت فعلي زنان در ايران صدق ميكند . جامعه مرد سالار است و در اين بحثي نيست و همين امر به نوعي باعث ميشود زناني كه خود را فمينيست ميدانند همواره حقوق خود را در معرض پايمال شدن توسط مردان بدانند و اين كلي نگري -كه علت پديد آمدنش هم رفتار جاري در بين مردان است- باعث ميشود هر مردي اعم از برادر پدر شوهر دوست پسر همكار و حتي رهگذران خيابان بالقوه دشمن حساب شوند و اگر پاي تمايلات و خواست هاي عاطفي و جنسي در ميان نياشد و اگر اين عقيده با تعصب و نگرش دين وار به فمينيسم، آلوده شود به سوي نفي كلي تمام اين دشمنان بالقوه پيش ميرود .از چنين ديدگاهي شايد بتوان گفت : اينها (‌مردان) كساني هستند كه قانون كشوري مرد سالار همواره همچون خنجري در غلاف بر كمرشان هست و حتي اگر بدان دست نبرند همواره خطر استفاده از آن در مواقع بحراني وجود دارد. پس حتي هنگامي كه اين مرد معشوق و همسر باشد و درست در شيرين ترين لحظات هم آغوشي ذهن زن ميتواند مشغول اين نكته باشد. و به تدريج با تبديل شدن اين دغدغه به وسواس، ديگر هر حركت مرد از اين ديدگاه بررسي شود و ... به نظر من در اين حال ديگر دوست داشتن و عشق نميتواند دوام يابد. البته اينكه من خود را بگذارم به جاي يك زن و آن هم از نوع فمينيستش و از ديد او به قضيه نگاه كنم آنهم زماني كه خودم خواسته يا نا خواسته از قوانين مرد سالار بهره مندم شايد احمقانه به نظر برسد براي همين اصراري بر صحت آن ندارم تنها از آن به عنوان يك نظر شخصي آنرا ابراز كردم تا مورد نقد خوانندگان قرار گيرد.


پنجشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۲

ودكاي قوچان

پيرمرد صاحب رستوران با شنيدن صحبت هاي ما به سر ميز آمد و با انگليسي شكسته بسته پرسيد فارسي صحبت ميكنيد؟ايراني هستيد؟
در اين مدت كوتاه اقامتم در ايتاليا بس كه براي انواع اقسام آدم ها از عامي و تحصيل كرده و كوچك و بزرگ توضيح داده بودم كه ايراني ها عرب نيستند و ما عربي صحبت نميكنيم و زبان ما با زبان مردم مصر و مراكش و عراق و عربستان و ...متفاوت است كلافه شده بودم و شنيدن اين حرف از پيرمرد برايم بسيار جالب بود.با خوشحالي گفتم بله ايراني هستيم.
پير مرد ادامه داد در سالهاي آخر دهه 60 ميلادي در چند پروژه خط لوله نفت و گاز در ايران شركت داشته است. تهران‏ اهواز شيراز بهبهان درود و چند شهر ديگر ايران را ديده بود . خوبي و با دقتي كه از سنش بعيد بود با جزييات از جاهايي كه ديده بود تعريف ميكرد. چند دقيقه اي صحبت كرد و بعد گارسن برزيلي اش را صدا كرد تا دستور غذا را بگيرد.
پس از صرف غذا دوباره سر ميز ما آمد و گفت يك يادگاري قديمي از ايران دارم ميخواهيد ببينيد؟
ما با اشتياق جواب مثبت داديم . پيرمرد رفت و چند ثانيه بعد با يك بطري برگشت. بطري را در دست گرفتم و برچسب آن را خواندم. به فارسي نوشته بود:ودكاي قوچان! با توجه به تاريخ ساخت كه روي برچسب خوانده ميشد حدود سي و پنج سالي از عمرش ميگذشت تقريبا هم سن من بود! برچسب روي بطري به مرور زمان به زردي گراييده بود. آرم استاندارد دوران پهلوي ( همان كه به شكل سپر سپاهيان هخامنشي بود) در گوشه سمت راست پايين برچسب ديده ميشد. حس عجيبي برايم بود. انگار بخشي از زمان گذشته را در دست گرفته بودم . باورم نميشد در گوشه اي از ايتاليا در اين رستوران كوچك چنين يادگاري عجيبي از ايران ببينم. بطري را دست به دست كرديم و دوباره با احتياط به دستش داديم.
سر آخر بعد از پرداخت صورت حساب همه مارا به يك استكان كوچكlimon cello ميهمان كرد و قرار شد بار ديگر كه به رستورانش آمديم دوربين عكاسي همراه ببريم تا از آن يادگاري عكسي به يادگار بگيريم.

سه‌شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۲

نامه هاي بچه ها به خدا


You don`t have to worry about me . I always look both ways
Dean
لازم نيست نگران من باشي . من هميشه دو طرف خيابون رو نگاه ميكنم
دين


Dear God
May be Cain & Abel would not kill each so much if they had their own rooms.
It works with my brother.
Larry
خداي عزيز شايد قابيل و هابيل اونقدر هم ديگه رو نميكشتن اگه هركدوم اتاق جداگونه اي داشتن.براي من و برادرم كه موثر بوده.
لاري



Dear God
How come you did all those miracle in the old days and don`t do any now?
Saymour

خداي عزيز
چرا تو اين همه معجزه هارو زمان قديم انجام دادي و حالا هيچي انجام نميدي؟
سي مور


Dear Mr. God
I wish you would not make it so easy for people to came apart. I had 3 stitches and a shot
Janet
آقاي خداي عزيز
دلم ميخواست آدما رو يه جوري ميساختي كه اينقدر آسون تيكه پاره نشن . من تا حالا سه تا جاي بخيه و يه دونه جاي زخم دارم.
جانت



Dear Mr. God
My Grandpa says you were around when he was a little boy. How far back do you go?
Love Denis
آقاي خداي عزيز
بابا بزرگم ميگه كه وقتي اون پسر كوچيكي بوده تو هم وجود داشتي. مگه تو چند سال قبل از اون بودي؟
با عشق
دنيس



Dear God
Instead of letting people die and having to make news, why don't you just keep the ones got now?
Jane
خداي عزيز
چرا به جاي اينكه بذاري مردم بميرن و مجبور بشي آدماي تازه ديگه اي بسازي ، همين آدما رو كه وجود دارن نگه نميداري؟
جين
-------------------------------------------------------------------
از كتاب نامه هاي بچه ها به خدا

دوشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۲

به هم ريختگی اجتماعی

چندي پيش در حين صحبت با دوستي پرسيدم آينده اين جامعه را چگونه ميبيني؟ لحظه اي مكث كرد و گفت:
ظاهرا ايران به سوي يك فروپاشي همه جانبه پيش ميرود . ولي نخستين جنبه اي از فروپاشي كه اتفاق خواهد افتاد به نظر من فروپاشي اجتماعي است.
عدم پاي بندي به نكاتي كه در تمام دنيا به عنوان اصول اوليه اخلاق انساني مورد تاكيد قرار ميگيرند همچون راستگويي ،‌ نوع دوستي و احترام به حقوق ديگران ، رعايت ادب و نزاكت در رفتر و گفتار هر روز كم رنگ تر از روز پيش ميشود. فشار هاي اقتصادي بيكاري و سختي معاش نيز به اين امر دامن ميزند. فرهنگ لمپنيسم حتي در بين قشر تحصيل كرده به عنوان فرهنگ غالب پذيرفته ميشود .شنيدن واژه ها و استعاراتي كه پيشتر در محيط هايي همچون زندان ها در بين بزه كاران باب بود، در گفت و گو هاي روزمره امري عادي نلقي ميشود. راستگويي و درستي تقريبا با حماقت هم رديف شمرده ميشود و رعايت ادب و نزاكت در كلام و رفتار در نظر بسياري از مردم نشانه اي از ضعف به شمار مي آيد. رانندگي ايرانيان به خصوص از ديگاه ناظر بيروني آينه تمام نماي كليات رفتار اجتماعي ماست و اين همه مؤيد نظر آن دوست است.
سايت خبري بي بي سي
در يك نظر خواهي با عنوان لمپنيسم و به هم ريختگی اجتماعی، خطری در کمين .
اين موضوع را به بحث گذاشته است.