چهارشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۲

يكم

سال 2004 مبارك

HAPPY NEW YEAR 2004

دوم

اول ژانويه يا يازدهم دي ماه اين وبلاگ دوساله شد



سوم

از ليلاي عزيز كه زحمت ساخت اين تمپليت زيبا را براي دومين سالگرد ايجاد وبلاگ يه جور ديگه تقبل كرد متشكرم

یکشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۲

و اگر تهران بلرزد...

هربار كه زمين لرزه گوشه اي از توانايي عظيمش را در تخريب و ويراني به نمايش ميگذارد، تصور وقوع آن در نواحي با تراكم جمعيت بالا در ايران مو بر تن آدمي راست ميكند. شهرهاي بزرگ ايران با جمعيت ميليوني همه در نواحي پر خطر از نظر وقوع زمين لرزه بناشده اند و در سال هاي اخير تقريبا هيچ يك با زمين لرزه شديدي مواجه نبوده اند. و اين يعني انباشت هرچه بيشتر انرژي دروني زمين ناشي از حركت صفحات زيرين و احتمال وقوع زمين لرزه اي شديد در آينده نه چندان دور. در اين ميان وضعيت خاص تهران به عنوان مركز اصلي تصميم گيري هاي كلان و قطب اقتصادي صنعتي ايران با داشتن 12 ميليون سكنه بسيار بحراني و خطر ناك است ( دو شهر تهران و كرج به تنهايي 25% جمعيت ايران را در خود جاي ميدهند) . هر گونه اختلالي در روند زندگي در تهران ميتواند پيامد هاي بسيار ناگواري در سطح كشور به بار آورد. تجمع امكانات اصلي امدادي، بيمارستان ها ، پايگاه هاي نظامي ، پايانه هاي بين المللي، وزارت خانه ها، سفارت خانه ها، انبارهاي لجستيك،مراكز صنعتي ، نيروگاه هاي برق ، سيستم هاي مركزي مخابرات و ديتاي كل كشور ، مراكز رسانه هاي جمعي و خبرگزاري ها، ‌مراكز عمده تجارتي و... در اين شهر و از كار افتادن كوتاه يا بلند مدت همه يا بخشي از آنها در اثر زمين لرزه ايران را با بحراني سراسري مواجه خواهد كرد كه حل آن از دست هيچ كس بر نخواهد آمد. بي شك از عواقب چنين بحراني از بين رفتن دولت و ارگان هاي تصميم گيرنده اصلي در كشور خواهد بود. زيرا عده بسياري از مديران رده بالاي كشور كه در تهران ساكن هستند، در لحظات اوليه در اثر زمين لرزه از بين خواهند رفت و آن عده هم كه جان به سلامت برند در جهنم آتش و دود محبوس خواهند بود. زيرا خارج شدن از تل آهن و فولاد به جا مانده از از متروپوليتني به وسعت 700 كيلومتر مربع در حاليكه در هر گوشه اي از آن يا آتش ناشي از شكستن لوله هاي گاز شعله ميكشد يا باتلاق هاي فاضلاب شهري سر باز كرده اند، اگر غير ممكن نباشد بسيار سخت است. با توجه به نزديك بودن كرج به تهران و افزودن مساحت آن شهر به كل جهنم باقي مانده از زمين لرزه، پهنه اي از آوار به طول بيش از 100 كيلومتر در راستاي غرب به شرق پديد خواهد آمد كه عملا دسترسي به مناطق مركزي شهر را- كه اتفاقا بيشترين خرابي را به علت داشتن بافت قديمي دارند- غير ممكن ميسازد و افرادي كه در اين نواحي به دام خواهند افتاد احتمالا در صورت زنده ماندن در ساعات اوليه در اثر عوامل ثانويه مثل آتش و دود و يا هجوم جمعيت از بين خواهند رفت. آپارتمان ها و برج هايي كه يا اصولا فاقد پيش بيني هاي لازم جهت كاهش خسارت در هنگام زمين لرزه هستند و يا سازندگان آنها در حين اجرا با دور زدن قوانين نظارتي عملا آن ها را ناديده گرفته اند به علت تراكم جمعيت ساكن احتمالا بيشترين تلفات جاني را در بر خواهد داشت. شبكه بزرگراهي تهران كه عملا نقش شرياني اين شهر را بازي ميكنند،‌ در اثر ويراني پل ها و رمپ ها عملا غير قابل استفاده خواهند بود. سازه هايي كه پس از زلزله نسبتا شديد، سالم ميمانند احتمالا سازه هاي صنعتي خواهند بود كه به علت حساسيت موضوع ، مطالعات مهندسي دقيق تري در طراحي آن ها به كار رفته. (به عنوان مثال سازه سد سپيد رود در مقابل زمين لرزه رودبار به خوبي مقاومت كرد.) با توجه به سيل جمعيت آواره و گرسنه احتمالا نزاع هاي خونين بسياري بر سر تصاحب اندك ساختمان هاي سالم باقي مانده و انبارهاي مواد غذايي در خواهد گرفت كه خود به ابعاد فاجعه مي افزايد.
اين بحران در صورتي كه به وقوع بپيوندد با ميليون ها كشته و زخمي، و خسارات جبران ناپذير مالي با ابعاد غير قابل تصور، بي شك از بزرگترين بحران هاي بشري در زمان معاصر خواهد بود. و به گمان قوي در سير تحولات تاريخي ايران تاثيري بارز خواهد داشت.
بسياري از عواقب و پيامد هاي كوتاه مدت چنين فاجعه اي را ميتوان با مقايسه آن با موارد مشابه پيش بيني كرد ( نزديك ترين مورد مشابه زلزله مكزيكو سيتي است) . اپيدمي بيماري هاي خطرناك ( بستگي به زمان وقوع ) ،‌هرج و مرج و قتل و غارت ، كمبود مواد غذايي و آب آشاميدني و هجوم خيل بيماران و گرسنگان به شهرهاي ديگر، سرگرداني و بي خانماني هزاران كودك بي سرپرست، مشكلات ناشي از نابودي مدارك مربوط به دارايي ها قرار داد ها، اسناد دولتي و تاريخي و موارد سجلي افراد شركت ها و ارگانها و ده ها مورد ديگر از عواقب قابل پيش بيني اين فاجعه خواهد بود.
وقوع اين چنين فاجعه عظيمي در حقيقت پاسخ بي پرده و صريح طبيعت به سال ها سوء مديريت ، خودخواهي و بي اهميتي به منافع جمعي، عدم آينده نگري و نگرش سنتي به مشكلات اساسي يك جامعه است. پنهان كاري و زدودن صورت مساله با بستن دهان ها و بي توجهي به نظرات مخالف شايد براي كوتاه مدت در مقابل انسان ها كارايي داشته باشد ولي طبيعت زبان خاص خود را دارد. با دروغ و نيرنگ و زور نميتوان با خشمش مقابله كرد. تنها به مدد انديشه و تكنولوژي ميتوان راه كنار آمدن مسالمت آميز با آن را يافت.



جمعه، دی ۰۵، ۱۳۸۲

زمين لرزه داستان هميشگي...


و ارگ بم
نوروز 82 براي اولين بار ديدمش ،نميدانستم كه آخرين بار است.

پنجشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۲

طعم توت فرنگي

چهار يا پنج ساله كه بودم در تلويزيون آن زمان بارها آگهي هاي تجارتي ميشنيدم و ميديدم با مضمون ( ماتيك فلان با طعم توت فرنگي !!!) . شنيدن اين آگهي درست در كنار( روغن نباتي قو طعم كره داره!) يا آگهي نان سوخاري ويتانا با عبارت (‌بدون كره مربا هم اوووممممم ) ماتيك را در ذهنم در رديف چيزهاي خوردني قرار ميداد.
در عالم بچگي نقريبا مطمئن بودم كه ماتيك نوعي تنقلات است در رديف بستني يا ژله و براي همين است كه طعم توت فرنگي آن را تبليغ ميكنند. بعد تر كم كم متوجه شدم كه اصولا ماتيك خوراكي نيست ولي باز هم تبليغ طعم آن برايم سوال بر انگيز بود. پرسيدن آن از بزرگتر ها هم مشكلي را حل نميكرد و به غير از شنيدن جواب هاي سربالا و بي ربط سودي نداشت!
و سال ها گذشت تا تجربه (‌همان كه مادر علم است ) ياري كند تا بدانم حكمت اين نكته چيست و ماتيك خود از خوردني ها نيست ولي به غير ازكاربرد آرايشي اش به عنوان طعم دهنده هم به كا ر ميرود!!!

چهارشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۲

اسكناس در زندگي تنها حلال مشكلات نيست.
تراول چك و كارت اعتباري هم هستند!
جشن و شادي متعلق به همه مردم دنياست

پس كريسمس مبارك!

سه‌شنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۲


سرخي آب انار و عطر نرگس...

یکشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۲

شب زايش مهر از دل تاريكي




و در پس اين شب ، دي مي آيد
و جالب اينجاست كه كلمه دي در زبان انگليسي و با اندك تغييري در زبان آلماني به معناي روز است!
***
نتيجه جستجو در اشعار حافظ با كليد كلمه يلدا شعر زير بود:


بر سر آنم که گر ز دست برآيد
دست به کاري زنم که غصه سر آيد

خلوت دل نيست جاي صحبت اضداد
ديو چو بيرون رود فرشته درآيد

صحبت حکام ظلمت شب يلداست
نور ز خورشيد جوي بو که برآيد

بر در ارباب بي‌مروت دنيا
چند نشيني که خواجه کي به درآيد

ترک گدايي مکن که گنج بيابي
از نظر ره روي که در گذر آيد

صالح و طالح متاع خويش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آيد

بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آيد

غفلت حافظ در اين سراچه عجب نيست
هر که به ميخانه رفت بي‌خبر آيد

پنجشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۲



عكس بالا كه در روزنامه شرق ديروز چاپ شده بود، بوش و همسرش را در محضر پاپ نشان ميدهد. صحنه در مجموع بيشتر شبيه كاريكاتوري است كه بوش در آن مثل يك بچه مثبت در حالي كه انجيل به دست دارد منتظر التفات جناب پاپ است و پاپ هم كه در اثر كهولت و بيماري پاركينسون تقريبا مشاعرش را از دست داده بي توجه به حضور جناب پريزيدنت در حال و هواي خود است و لابد در عوالم بالا سير آفاق و انفس ميكند. بانو بوش هم كه مثل دختر بچه هاي شيطان به زور پارچه اي بر روي سرش انداخته و حواسش احتمالا به كبوتر هاي بيرون پنجره است.
و جناب كاردينال (‌؟) هم لابد براي پريزيدنت توضيح ميدهد كه پاپ مشغول راز و نياز است (‌گردن كج هم دليلش!) و امكان گفتگو با ايشان نيست. پس به همين تماشاي منظره روحاني ايشان اكتفا كنيد و شاكر باشيد!

چهارشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۲

يك داستان واقعي از وبلاگ نارنج

چهارشنبه، 26 آذر، 1382


امروز سر کار يه پرونده ای دستم رسيد و بايد برای پيگيری با فرد مورد نظر صحبت می کردم و همه مسائل رو می نشست و برام باز می کرد تا من بتونم مشکلش رو پيگيری کنم .


يه آدم جدی ، تر تميز و مرتب ، پالتوی مشکی ، کيف چرم اصل ، کلاه بره ، يه ساعت درست و حسابی ، به علاوه کلی عطر و ادکلن ، و يه خودکار گرون .

حدودای پنجاه سال، سن .

نشست. گفت که چه شغل خوبی تو ايران داره . چه بازرگان موفقی يه و چه پولی در می ياره . و زن و بچه ای که گذاشته اينجا . تو يه خونه بيش از یک ميليون دلاری . و رفته . و اونجا تو ايران تنها بوده .

و ...

و خانمش اينجا بو می بره . می ره به ايران . بر می گرده .و طلاق .


و من که ساده لوحانه می پرسم ": خوب چرا اينطوری شد ؟ "

- تنها بودم . چقدر کارگرای کارخونه برام غذا بپزن ؟ يا بيرون غذا بخورم ؟ خانم ! آدم محبت ببينه عاشق می شه . مرد تشنه محبته . ديگه چی می خواد از زندگی ؟
- مگه آدم تو سن و سال شما هم عاشق می شه ؟ مگه تجار هم عاشق می شن ؟

- به! چرا نمی شه ؟
و اون آقای شيک و تر تميز بيست دقيقه پيش تق و تق می زد به سمت چپ تخت سينه اش و می گفت: " اينجای آدم بايد جوون باشه . "

- آهان! و شما عاشق شدين ؟ عشق در نگاه اول بود ؟ همه چی همون يه لحظه اتفاق افتاد ؟ نوزده سال اختلاف سنی آزارتون نمی ده ؟
- شلوغش نکنين خانم. نوزده سال که چيزی نيست ! شما که آدم فهميده ای به نظر می ياين چرا اين حرفو می زنين ؟
- آهان ! نمی دونم چرا اين حرفو می زنم . پس يه لحظه عاشق شدين ؟ يهو به خودتون اومدين و ديدين که افتاده اون اتفاقی که نبايد می افتاده ؟
- بله . تنها بودم . به همه سپرده بودم . گفتم يکی يو می خوام که احتياج به جا و مکان داشته باشه . و سر و سامون بخواد . منم که غذای خونگی می خوام . يکی که آدم ذکام می شه ، يه استامينوفن با يه ليوان آب دست آدم بده . يه آش شلغم بپزه .
- آهان .

- بعد ده روز دوست و آشنا صد نفرو پيدا کردن . که قسمتمون به اين خانم بود .

- مثل برق اومد ، عشق ؟ يک لحظه ؟ و همون لحظه قلبتون گفت : " تالاپ تالاپ ؟"

- بله ديگه .

- اولين بار بود که عاشق می شدين بعداز چهل و هشت سال ؟
- نخیر . سال 1352 تو دانشگاه عاشق خانم اولم شدم . اما خامی کردم . زيادی بهش ميدون دادم . اين شد . اينو چند وقت چرخوندم . ديدم نه ! با محبته . گفتم : " جايزه ات اینه که صيغه ات می کنم . " کردم . مريض شدم يه مدت تو بيمارستان بودم و بعدشم تو خونه . خيلی محبت کرد. خانم اولم داشت از حرص می مرد . گفتم جايزه اونهمه رسيدگيت اينه که عقدت می کنم . " کردم .

- پس عشق تواين سن و سال با يه نگاه يه لحظه می ياد و آدمو گرفتار می کنه ؟
- بله . چرا نکنه ؟ شما اين چيزا رو نمی دونی ؟ اما خوشم می ياد که سوال می کنی . آدم چيزی رو نمی دونه بايد بپرسه . من اينارو به خودش هنوز نگفتم . نمی خوام باز خامی کنم اين يکی يو هم پر رو کنم . باز همون ماجرا راه بيفته بعد يه مدت . همين دو بار عاشقی بسه . نمی شه که هی راه افتاد عاشق شد.

***




دوشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۲



آدميان خودپسندي كه ميزان كفايت خود را با تملق ديگران و يا به قياس موفقيت هاي اتفاقي خود در گذشته، برآورد مي كنند، بدون آنكه در نتيجه شناخت واقعي نسبت به خود، اعتماد و اطمينان به نفس پيدا كرده باشند، به اعمال متهورانه متمايل مي شوند، ولي با نزديك شدن خطر يا دشواري اگر بتوانند ميدان را خالي مي كنند و از آنجا كه راه امن و سلامت را نمي يابند پس براي حفظ امنيت خود آبروي خويش را به خطر مي اندازند، نه جانشان را. زيرا آبرو بعداً به عذر و بهانه اي قابل اعاده است، اما جاني كه از دست رفت ديگر قابل اعاده نيست.
توماس هابز متفكر انگليسي

برگزيده از مقاله «بخت بد ديكتاتور» از روزنامه شرق به قلم احمد زيد آبادي

یکشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۲

در خيابان هاي شهر اتومبيل هاي كهنه و زهوار در رفته زيادي در رفت و آمدند. رانندگان آنها بي پروا و بي هيچ واهمه اي از برخورد و و تصادف با ديگر اتومبيل ها در خيابان جولان ميدهند و براي ديگران خطر مي آفرينند زيرا كه چيزي براي از دست دادن ندارند.
خيلي آدم ها هستند كه چيزي براي از دست دادن ندارند! و بي پروايي اين آدم ها هميشه خطري است براي آنها كه خيلي چيزها دارند كه نگران از دست دادنش باشند!

سه‌شنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۲

عشق پيري گر بجنبد...

دوشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۲

:: جـــاده آرزو ::
يكي از بندگان خوب و مخلص خدا ، كنار اقيانوس آرام قدم ميزد و زير لب ، دعايي
را هم زمزمه ميكرد . نگاهى به آسمان آبى و درياى لاجوردين و ساحل طلايى انداخت و گفت:
خدايا ! ميشود تنها آرزوى مرا بر آورده كنى ؟ ناگاه ، ابرى سياه ، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى درگرفت و در هياهوى رعد و برق ، صدايى از عرش اعلى بگوش رسيد كه ميگفت :
چه آرزويى دارى اى بنده ى محبوب من ؟
مرد ، سرش را به آسمان بلند كرد و ترسان و لرزان گفت :
اى خداى كريم ! از تو مى خواهم جاده اى بين كاليفرنيا و هاوايي بسازى تا هر وقت دلم خواست در اين جاده رانندگى كنم !!
از جانب خداى متعال ندا آمد كه :
اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسيار دوست ميدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده كنم ، اما ، هيچ ميدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هيچ ميدانى كه بايد در كف اقيانوس آرام براي ساختن جاده پايه هاي عظيم بتوني قرار دهم ؟ هيچ ميدانى چقدر آهن و سيمان و فولاد بايد مصرف شود ؟ ميداني براي انجام اين پروژه عظيم بايد با طرفداران محيط زيست در گير شوم . من همه ى اينها را مى توانم انجام بدهم ، اما ، آيا نمى توانى آرزوى ديگرى بكنى ؟
مرد ، مدتى به فكر فرو رفت ، آنگاه گفت :
اى خداى من ! من از كار زنان سر در نمى آورم ! ميشود بمن بفهمانى كه زنان چرا مى گريند ؟ ميشود به من بفهمانى احساس درونى شان چيست ؟ اصلا ميشود به من ياد بدهى كه چگونه مى توان زنان را خوشحال كرد؟
صدايي از جانب باريتعالى آمد كه :
اى بنده من ! آن جاده اى را كه خواسته اى ، دو باندى
باشد يا چهار باندى ؟؟!!
...
منبع همان كه ميدانيد ;)

یکشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۲

در مورد اين شعر فردوسي آشپزباشي نكته اي را ياد آور شدند كه ضمن تشكر از ايشان نظر ديگران را هم به آن جلب ميكنم. ضمنا در پاسخ به قاصدك كه شعر به مذاقشان شوونيستي و شور بود بايد بگويم:
جايگاه حكيم فردوسي در ادبيات فارسي و نقش او و ساير بزرگان ادبيات فارسي در زنده نگاه داشتن زبان فارسي در زماني كه تمام كشور هاي مغلوب در حكومت خلفاي اموي و عباسي - حتي مصر با آن همه پشتوانه تاريخي -در زبان و فرهنگ عربي حل شدند، جاي بحث ندارد. ولي اهميت اين شعر از ديدگاه من- نه در احساسات ناسيوناليستي/ شوونيستي - كه در قدرت تحليل و ديدگاه قوي او از وضعيت اجتماعي ، پس از شكست ساسانيان از اعراب است. نكاتي كه او در شعر مطرح است آنقدر ملموس و واقعي است كه ما امروز پس از گذشت هزار سال ميتوانيم نمونه هاي بسيار بارز آن را در اجتماع هرج و مرج زده از لحاظ فرهنگي خود بيابيم.
براي نمونه اين چند بيت توجه كنيد:

ز پيمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
**
ربايد همی اين از آن آن از اين
ز نفرين ندانند باز آفرين
**
به گيتی کسی را نماند وفا
روان و زبانها شود پر جفا
**
نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام
به کوشش ز هر گونه سازند دام
**
زيان کسان از پی سود خويش
بجويند و دين اندر آرند پيش

آنچه امروز به عنوان نقاط كاستي فرهنگ جاري ميشناسيم همچون فقدان صداقت، بي توجهي به حقوق ديگران ، فقدان شادي عمومي، خشونت / نفرت عمومي، استفاده از دين جهت سرپوش گذاشتن بر رفتار ضد اجتماعي و تلاش در جهت پيشرفت شخصي به قيمت عقب نگاه داشتن جمع، مربوط به تاريخ معاصر يا ربع قرن اخير نيست. اين كاستي ها ساليان سال است همچون ويروس در تن فرهنگ اين جامعه وجود دارد و هرگاه به علت مشكلات سياسي هرج و مرج جنگ يا انقلاب زمينه بروز بيماري هاي اجتماعي فراهم گشته است اين ويروس ها فعال شده اند. فردوسي گرچه تاريخ و اسطوره را در هم آميخته ولي نكات مهم و برجسته تاريخي و برداشت وي از حوادث مهم روزگار گذشته نشان از درايت و قدرت تحليل و تفكري منحصر به فرد و عميق دارد كه هنوز پس از هزار سال قابل تامل است.

شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۲


ملكه زيبايي امسال جهان Rosanna Davison
دختر خواننده مشهور كريس دي برگ
نازنين نماينده ايراني الاصل كشور كانادا در اين رقابت ها رتبه دوم را كسب كرد و نماينده چين سوم شد
***
اصل خبر
و تولدت مبارك ;) ....
نامه رستم فرخزاد سردارفرهيخته ايراني سپاه يزدگرد سوم به سعد ابن ابی وقاص
از شاهنامه فردوسي



تبه گردد اين رنجهای دراز
نشيبی دراز است پيش فراز
نه تخت و نه ديهيم بينی نه شهر
ز اختر همه تازيان راست بهر
چو روز اندر آيد به روز دراز
شود ناسزا شاه گردنفراز
بپوشد از ايشان گروهی سياه
ز ديبا نهند از بر سر کلاه
نه تخت و نه تاج و نه زرينه کفش
نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش
برنجد يکی ديگری برخورد
به داد و به بخشش همی ننگرد
شب آيد يکی چشمه رخشان کند
نهفته کسی را خروشان کند
ستاننده روزشان ديگر است
کمر بر ميان و کله بر سر است
ز پيمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
پياده شود مردم جنگجوی
سوار آن که لاف آرد و گفت و گوی
کشاورز جنگی شود بی هنر
نژاد و هنر کمتر آيد به بر
ربايد همی اين از آن آن از اين
ز نفرين ندانند باز آفرين
نهان بدتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
بد انديش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر همچنين چاره گر
شود بنده بی هنر شهريار
نژاد و بزرگی نيايد به کار
به گيتی کسی را نماند وفا
روان و زبانها شود پر جفا
ز ايران وز ترک وز تازيان
نژادی پديد آيد اندر ميان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زير دامن نهند
بکوشند و کوشش به دشمن دهند
نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام
به کوشش ز هر گونه سازند دام
زيان کسان از پی سود خويش
بجويند و دين اندر آرند پيش
بريزند خون از پی خواسته
شود روزگار بد آراسته
نباشد بهار از زمستان پديد
نيارند هنگام رامش نبيد
ز پيشی و بيشی ندارند هوش
خورش نان کشکين و پشمينه پوش
...
چو بسيار ازين داستان بگذرد
کسی سوی آزادگان ننگرد
همه دل پر از خون شود روی زرد
دهان خشک و لبها پر از باد سرد
چنين بيوفا گشت گردان سپهر
دژم گشت وز ما ببريد مهر
همان زشت شد خوب و شد خوب زشت
بشد راه دوزخ پديد از بهشت
***
و امروز چه ملموس است آنچه فردوسي 1000سال پيش سروده

چهارشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۲

مهد شوهران
معمولا مردان تمايلي به همراهي همسرشان در هنگام خريد ندارند و اگر آنها را همراهي كنند با غر زدن بهانه جويي باعث كلافه شدن همسر خود مي شوند.
اما اخيرا در يك مركز خريد شهر برلين يك مهد براي نگهداري مردان در هنگام خريد كردن همسرانشان تاسيس شده است. خانم ها مي توانند پيش از آغاز خريد، با پرداخت 10 يورو شوهر خود را تحويل مربيان مهد دهند و رسيد دريافت كنند. در ازاي اين مبلغ ، به مردان ، غذا و نوشيدني ارايه ميشود و آنها مي توانند به تماشاي رقابت هاي فوتبال بپردازند، بازي هاي مختلف انجام دهند و حتي در كلاس هاي آموزشي مهد شركت كنند.
با اين تدبير، هم زنان به راحتي خريد مي كنند و هم مردان ديگر مجبور نيستند با همسر خود به جر و بحث بپردازند.

سه‌شنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۲

آگهي ها بر در و ديوار شهر

امروز صبح اين جمله بر روي برگه تبليغاتي يك نوع كود شيميايي نظرم را جلب كرد:

كود شيميايي ... بهترين روش براي تسريع در رشد بي رويه گياهان آپارتماني شما.
با ادبيات سياسي اين روزها به اين ميگويند استفاده ابزاري از رشد بي رويه!!