ایرو*وایوان روی ماسه های داغ دراز میکشند و زن ها را دید میزنند
ایرو پرسید : آن یکی؟ ایوان گفت:نوچ ، زیادی چاق است. اون؟ نوچ زیادی لاغر است. زیر آفتاب گرم آبجو هورت میکشیدند و چشم چرانی میکردند. ایوان گفت: وای اینو باش! دو دختر با لبس شنای آتشی از کنارشان رد شدند. شنیدند که یکی به آن دیگری میگوید :نوچ Fred W.Manzo بازی جوانمردانه از کتاب کوتاه ترین داستان های جهان 55 کلمه ---- *Irv |
جمعه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر