حكايت كنند كه در ازمنه قديم و معاصر با شاه عباس كبير پينه دوزي در بازار اصفهان دكان كوچكي داشت. پينه دوز از بامداد تا شامگاه در دكان خود به تعمير و دوخت پاي افزار چرمين درباريان و اميران سپاه قدر قدرت پادشاه صفوي مي پرداخت.
در آن روزگار رسم بر اين بود كه شاه چند تازي بسيار اصيل وزيبا را در محلي مخصوص نگاه دارد تا هنگام شكار در ركابش باشند.
بالطبع عده اي نيز در دربار وظيفه خطير تيمار و پرورش تازي هاي عزيز كرده شاه را برعهده داشتند و ميزان علاقمندي شاه به تازي هايش باعث ميشد تيمارداران نيز نزد شاه ارج و قرب خاصي پيدا كنند. اين افراد به پشتوانه موقعيت خود گاه به تعدي و ظلم و ستم به پيشه وران بازار و مردم عادي نيز مي پرداختند.يكي از كساني كه گاه و بيگاه مورد آزار و اذيت تيمارداران سگان شكاري شاه قرار ميگرفت همين پينه دوز حكايت ما بود.
وقت و بي وقت يكي از تيماردارن سگ دست آموز را ميفرستاد تا در فرصتي مناسب كفش هاي دوخته يا چرم هاي آماده دوخت را از دكان پينه دوز به دندان گرفته و فرار كند و با ديدن سر و صدا و ناله و نفرين پينه دوز پير تفريح ميكرد و ميخنديد.
پيرمرد كه جرات نميكرد اعتراضي به سگ يا تيماردار او بكند همواره در پي فرصتي بود براي تلافي.
شبي در حاليكه هميان* كوچكش را بر پرشالش ميبست فكري به خاطرش رسيد.
فردا صبح هميان را از سكه هاي مسين خرد خالي كرد و به جاي آن مشته** سنگين خود را درون هميان گذاشت.
طبق معمول درميانه روز سر و كله سگ مزاحم پيدا شد.
پيرمرد به محض ديدن اون هميان را بر فرق سگ كوبيد و سگ بر اثر شدت ضربه در لحظه تمام كرد.
نگهبان سگ كه از دور صحنه را مي پاييد دوان دوان به سوي جنازه سگ دويد و زماني كه از مرگ سگ مطمئن شد شروع كرد به فرياد زدن بر سر پيرمرد.
در ميان فرياد هايش سربازان را به كمك طلبيد تا پينه دوز بخت برگشته را به جرم كشتن سگ شكاري دربار دستگير و به نزد قاضي برند.
از آنجا كه خسارت به اموال دربار گناهي نابخشودني بود سربازان بي درنگ وي را تحت الحفظ به محكمه بردند تا قاضي حكمش را صادر كند.
در محكمه پيرمرد منكر هرگونه گناه شد و ادعا كرد تنها با هميان چرمي اش ضربه ملايمي به سگ نواخته است!
شهود البته همگي سخن پيرمرد را تاييد كردند و قاضي هم پس از شنيدن شهادت شهود راي بر بي گناهي پينه دوز داد به اين دليل كه ضربه هميان نميتواند سگ قوي هيكل را روانه ديار عدم سازد و به جاي او نگهبان سگ را به علت قصور در امر تيمار و نگهداري از تازي دربار مجرم شناخت!
البته هيچ كس به جز سگ بينوا و خود پيرمرد خبر از وجود مشته آهني و سنگين در ميان هميان نداشت تا به استناد به آن پيرمرد زيرك را مجرم بشناسد.
بيت:
يا رب سبب مرگ سگ سلطان چيست//سگ داند و پينه دوز كه در هميان چيست
و اما بر ميگرديم به زمان حال و اتفاقي كه در بازي فينال جام جهاني موجب حيرت جهانيان شد.
تنها زيزو و بازيكن ايتاليايي ميدانند چه شد كه مرد آرام و صبور تيم فرانسه چنان عكس العملي از خود نشان داد .
---
پي نوشت در مثل مناقشه نيست
---
كلمه ها و تركيب هاي تازه
*هميان =كيسه اي چرمي كه در قديم براي حمل سكه به كار ميرفت
**مشته=وزنه ي سنگين از جنس برنج يا آهن كه براي كوبيدن چرم و شكل دادن به آن در صنعت پاي افزار به كار ميرود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر