چهارشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۴
بچه شتر دانا
بچه شتر و مامان شتر در زير سايه استراحت ميكردند. بچه شتر نگاهي به مادرش انداخت و پرسيد:
مامان ميتونم چن تا سوال بپرسم ازت؟
مامان : بله عزيزم
بچه:مامان چرا ما شترا كوهان داريم؟
م:عزيزم ما حيووناي كويري هستيم براي اينكه بتونيم آب و غذا در بدنمون ذخيره كنيم بايد كوهان داشته باشيم.
ب: خوب برا چي پاهامون اينقدر پهنه؟
م با غرور: عزيزم ما بيابان گرد هستيم پاهاي پهن كمكمون ميكنه به راحتي رو ماسه هاي نرم صحرا راه بريم.
ب: اين مژه هاي بلند كه هميشه جلو چشمم آويزونه به چه درد ميخوره؟
م با چشمان خمار و عشوه: دلبندم اين مژه هاي بلند تو باد و طوفان هاي صحرا محافظ چشممامونه در مقابل ماسه و خاك.
بچه كمي فكر كرد و گفت:
من جواب سوال هامو گرفتم ولي نميفهمم پس با وجود اينا ما تو اين باغ وحش چه غلطي ميكنيم؟
***
نتيجه اخلاقي:
مهارت - توانايي ـ دانايي و تجربه هاي شما فقط وقتي به درد ميخورند كه در موقعيت مناسب باشيد.
بچه شتر و مامان شتر در زير سايه استراحت ميكردند. بچه شتر نگاهي به مادرش انداخت و پرسيد:
مامان ميتونم چن تا سوال بپرسم ازت؟
مامان : بله عزيزم
بچه:مامان چرا ما شترا كوهان داريم؟
م:عزيزم ما حيووناي كويري هستيم براي اينكه بتونيم آب و غذا در بدنمون ذخيره كنيم بايد كوهان داشته باشيم.
ب: خوب برا چي پاهامون اينقدر پهنه؟
م با غرور: عزيزم ما بيابان گرد هستيم پاهاي پهن كمكمون ميكنه به راحتي رو ماسه هاي نرم صحرا راه بريم.
ب: اين مژه هاي بلند كه هميشه جلو چشمم آويزونه به چه درد ميخوره؟
م با چشمان خمار و عشوه: دلبندم اين مژه هاي بلند تو باد و طوفان هاي صحرا محافظ چشممامونه در مقابل ماسه و خاك.
بچه كمي فكر كرد و گفت:
من جواب سوال هامو گرفتم ولي نميفهمم پس با وجود اينا ما تو اين باغ وحش چه غلطي ميكنيم؟
***
نتيجه اخلاقي:
مهارت - توانايي ـ دانايي و تجربه هاي شما فقط وقتي به درد ميخورند كه در موقعيت مناسب باشيد.
دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۴
شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۴
یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۴
در گرماي بعد از ظهر مرداد ماه پيك موتور سوار سيه چرده با صورت و دستان زخمي كه خبر از تصادف چند دقيقه قبلش ميداد خسته و درد آلود بر لب جدول خيابان نشسته بود. ظاهرا زخم ها سطحي بود .چند متر آن طرف تر موتورش روي زمين افتاده بود و بنزين و روغني كه از آن جاري شده بود صحنه اسب هاي تير خورده و خون آلود نقاشي هاي قهوه خانه اي را در ذهن تداعي ميكرد. و در كنار موتور از داخل يك بسته بزرگ مشكي رنگ دو جين قوطي آبجو به رنگ سفيد روي اسفالت سياه برق ميزد!
شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۴
در ميان انبوه مراجعين به داروخانه شبانه روزي در ميانه يك روز تعطيل گرم مردادماه حركات عجيب و تكان هاي غير عادي پسر بچه نحيف نظرم را جلب كرد. پدر كه ظاهر نامرتب و شلوار چروك و كثيفش خبر از وضع نابسامان مالي اش ميداد كودك را محكم در آغوش گرفته بود تا اثر تكان هاي مدام او را كاهش دهد. هر از گاهي چشم هاي كودك حالت عجيب و ترسناكي به خود ميگرفت و در ميانه فضاي داروخانه انگار به موجودي خيالي اشاره ميكرد و با صدا هاي كشدار و عجيب ميخواست نظر پدرش را جلب كند. پدر با وجود كلافه گي از معطلي و شلوغي داروخانه با كودك مدارا ميكرد و با كلمات محبت آميز قربان صدقه كودك ميرفت. مرد هر از گاهي براي رفع خستگي كودك را روي صندلي مي نشاند و در مقابلش زانو ميزد و در چشمان بي حال و عجيب كودك خيره ميشد انگار به سال ها روزهاي بي پايان رنج و محنتي فكر ميكرد كه خود و همسرش بايد با كودك نيمه افليج و عقب مانده خود سپري كنند
***
در طبيعتي كه دخالت بشر تغييرش نداده نوزادان مريض - ضعيف و عليل همه جانوران محكوم به فنا هستند تا ژن هاي ضعيف از چرخه توليد مثل خارج شوند ولي انسان به حكم بند هايي كه احساسات - تمدن و شهرنشيني بر گردنش بسته يك عمر رنج را بر خود و آن كودك عليل ميخرد و روش طبيعت را غير انساني ميداند!
***
در طبيعتي كه دخالت بشر تغييرش نداده نوزادان مريض - ضعيف و عليل همه جانوران محكوم به فنا هستند تا ژن هاي ضعيف از چرخه توليد مثل خارج شوند ولي انسان به حكم بند هايي كه احساسات - تمدن و شهرنشيني بر گردنش بسته يك عمر رنج را بر خود و آن كودك عليل ميخرد و روش طبيعت را غير انساني ميداند!
پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۴
چطوره پول هامون رو جمع كنيم تعطيلات بريم
اينجا
نظرت چيه؟
پول هامون رو جمع كه هيچ اگه ضرب كنيم و به توانم برسونيم نميتونيم
اينجا
نظرت چيه؟
پول هامون رو جمع كه هيچ اگه ضرب كنيم و به توانم برسونيم نميتونيم
اشتراک در:
پستها (Atom)