سه‌شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۱



چندي پيش (‌در حين سفر) فرصتي پيش آمد تا فيلم دار و دسته نيويوركي ها ساخته اخير اسكورسيزي را در سينما ببينم. ( البته با دوبله ايتاليايي ). و امروز كه وبلاگ آنسوي مه را خواندم به ياد فيلم افتادم.
فيلم با يك صحنه دعواي خياباني در ميداني پر برف در نيويورك قرن نوزدهم آغاز ميشود. دعوا بين دو دسته تبديل ميشود به يك قصابي تمام عيار. طرفين دعوا با هر وسيله برنده از بيل و كلنگ گرفته تا صليب فلزي به جان هم مي افتند و دست آخر پدر والون، كشيش ايرلندي الاصل، به دست بيل قصاب در جلو چشمان پسرك خردسالش آمستردام كشته ميشود. و حكايت خونخواهي پسر از براي پدر پس از بازگشت آمستردام ( لئوناردو دي كاپريو ) به نيويورك بعد از 16 سال آغاز ميشود.
فيلم دوران گذار از بي قانوني، بي نظمي و خشونت را در يك جامعه نمونه ( نيويورك ) به زيبايي به تصوير ميكشد. هر روز كشتيهاي كهنه و فرسوده انسانهايي بيشماري را كه به طلب زندگي در آمريكا عرض اقيانوس را پيموده اند در بندرگاه نيويورك پياده ميكنند و در كنار صف اين تازه از راه رسيدگان، تابوت آنهايي كه در ميانه اين سفر طولاني زندگي را بدرود گفته اند به چشم ميخورد و درست در همان جا اعلانهايي بر در و ديوار از امريكايي هاي اصيل! دعوت ميكند كه در مقابل حضور اين بيگانگان مبارزه كنند. در صحنه ها مختلف قتل، دزدي، خشونت، فحشا و فقر در محلات فقير نشين در مقابل تجمل و اشرافي گري اقليتي محدود به تصوير كشيده ميشود. پليس با گرفتن رشوه به جاي اعمال قانون ،‌ به بي قانوني دامن ميزند. باندها و گروه هاي غير قانوني به سركردگي اوباش از جمله بيل قصاب نبض شهر را در دست دارند و با ايجاد اشكال و خرابكاري در امور شهري و به راه انداختن زد و خوردهاي خياباني هرچه بيشتر باعث كندي روند پيشرفت جامعه ميشود.( برايتان آشنا نيست؟ ). آمستردام با نشان دادن توانايي هاي خود وارد دسته بيل قصاب قاتل پدرش ميشود. در صحنه اي بسيار ديدني از يك آتش سوزي، شاهد درگيري دوگروه آتش نشان و سرقت اثاثيه داخل ساختمان در حال سوختن توسط ولگردان هستيم. فيلم در كنار ماجراي اصلي، سعي در نشان دادن جزييات نه چندان خوش آيندِ زندگي نيويورك نشين هاي عادي در سالهاي 1860 دارد. با توجه به تقارن زماني با دو اتفاق مهم در تاريخ آمريكا يعني لغو برده داري و جنگهاي داخلي اين جزييات به صورت هوشمندانه اي به اين اتفاقات تاريخي ارتباط پيدا ميكنند. ماجراي عشق دختر جيب بر حرفه اي، جني ( كامرون دياز ) به آمستردام و نفرت آمستردام نسبت به قاتل پدرش در كنار اين اتفاقات ادامه ميابد. نكته اي كه داستان اصلي فيلم را از ساير داستانهاي مشابه (‌خونخواهي پدر توسط پسركه حتي در فيلم هاي فارسي هم بارها شاهدش بوديم ) كمي متمايز ميسازد، احتراميست كه بيل قصاب نسبت به قرباني خود - كشيش والون- حتي سالها پس از مرگش قايل است و محبتي كه در عين خشونت نثار پسر او ميكند . و اين رفتار دوگانه و نيز حمايتي كه مرد جوان از سوي بيل ميبيند، آمستردام را در مسير رسيدن به موقعيت مناسب براي قصاص قاتل به ترديد مي اندازد. صحنه آخر فيلم با حركت دوربين از روي سنگ قبر پدر والون، جهت نمايش نماي كلي نيويورك در آنروزگار شروع ميشود و به تدريج نماي قديمي جايش را به نماهاي جديد و جديدتر در همان زاويه ديد ميدهد تا به امروز ميرسد. و جالب اينجاست كه در آخرين نما برجهاي دوقلوي WTC در ميانه تصوير، به وضوح ديده ميشوند!!

هیچ نظری موجود نیست: