دوشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۲

مردي كه مي خواست زن باشد.
مردي بود كه وقتي مي ديد زنش هميشه توي خونه است و اون بايد بيرون كار كنه و سگدو بزنه آرزو مي كرد كاش جاي زنش بود.
يك روز مرد دست دعا به سوي آسمون دراز كرد و گفت : خدايا ي عزيز!
من هر روز بايد سر كار برم و 8 ساعت كار كنم در حالي كه زنم راحت توي خونه مي مونه ازت خواهش مي كنم براي يك روز جاي من و اون رو عوض كن. آمين يا رب العالمين!

خدا با لطف بي پايانش آرزوي مرد رو برآورده كرد.
صبح روز بعد مرد كه تبديل به زن شده بود از خواب بيدار شد براي شوهرش صبحانه درست كرد و براش آورد بچه ها رو بيدار كرد لباس مدرسه شون رو بهشون پوشوند صبحانه شون رو داد و نهارشون رو گذاشت تو كيف هاشون و اون ها رو به مدرسه رسوند. سر راه از بانك پول گرفت و براي خونه كلي خريد كرد. چيزهايي رو كه خريده بود هر كدوم رو سر جاي خودشون توي كابينت و يخچال جا داد . حدود ساعت يك عصر مشغول تميز كردن رختخواب و تخت خواب ها شد و بعد كف آشپزخونه رو شست و تميز كرد.وقت اون بود كه دنبال بچه ها بره و اونها رو از مدرسه بياره ،به بچه ها كلوچه و شير داد و اونها رو سر تكاليف و درس و مشقشون نشوند.همينطور كه مشغول اطو زدن لباس ها بود نگاهي هم به برنامه هاي تلويزيون مي انداخت . بعد از شستن ظرف ها و آماده كردن سالاد و سوپ غذا رو رو بار گذاشت و بچه ها رو به حموم برد.ساعت 9 بچه ها رو به اتاق خوابشون برد و خوابوند و خسته و كوفته خودشم به رختخواب رفت تا بخوابه، اما آقاي خونه تو تخت خواب منتظرش بود و انتظار داشت بدون شكوه و شكايت و غرولند تو رختخواب يه كارهايي هم براي آقاي خونه انجام بده!!
صبح روز بعد به محض بيدار شدن دست دعا به آسمون بلند كرد و گفت:
خداي مهربون من نفهميدم چي گفتم.من آدم بدي بودم كه به زنم حسادت كردم و گفتم اون تمام روز راحت تو خونه ميمونه و مث من كار نمي كنه، حالا ازت خواهش ميكنم منو به حالت اولم برگردون اي ارحم الراحمين!
خدا با لطف بي پايانش جواب داد:
پسرم، اگر تو از اشتباهاتت درس گرفتي من خوشحال مي شم كه تورو به وضع سابقت برگردونم اما يه نكته ي كوچولو اين وسط هست...بايد 9 ماه صبر كني آخه تو ديشب حامله شدي پسرم!

(با تشكر از :مهرك!)
از وبلاگ خاك

هیچ نظری موجود نیست: