در مورد اين شعر فردوسي آشپزباشي نكته اي را ياد آور شدند كه ضمن تشكر از ايشان نظر ديگران را هم به آن جلب ميكنم. ضمنا در پاسخ به قاصدك كه شعر به مذاقشان شوونيستي و شور بود بايد بگويم:
جايگاه حكيم فردوسي در ادبيات فارسي و نقش او و ساير بزرگان ادبيات فارسي در زنده نگاه داشتن زبان فارسي در زماني كه تمام كشور هاي مغلوب در حكومت خلفاي اموي و عباسي - حتي مصر با آن همه پشتوانه تاريخي -در زبان و فرهنگ عربي حل شدند، جاي بحث ندارد. ولي اهميت اين شعر از ديدگاه من- نه در احساسات ناسيوناليستي/ شوونيستي - كه در قدرت تحليل و ديدگاه قوي او از وضعيت اجتماعي ، پس از شكست ساسانيان از اعراب است. نكاتي كه او در شعر مطرح است آنقدر ملموس و واقعي است كه ما امروز پس از گذشت هزار سال ميتوانيم نمونه هاي بسيار بارز آن را در اجتماع هرج و مرج زده از لحاظ فرهنگي خود بيابيم.
براي نمونه اين چند بيت توجه كنيد:
ز پيمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
**
ربايد همی اين از آن آن از اين
ز نفرين ندانند باز آفرين
**
به گيتی کسی را نماند وفا
روان و زبانها شود پر جفا
**
نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام
به کوشش ز هر گونه سازند دام
**
زيان کسان از پی سود خويش
بجويند و دين اندر آرند پيش
آنچه امروز به عنوان نقاط كاستي فرهنگ جاري ميشناسيم همچون فقدان صداقت، بي توجهي به حقوق ديگران ، فقدان شادي عمومي، خشونت / نفرت عمومي، استفاده از دين جهت سرپوش گذاشتن بر رفتار ضد اجتماعي و تلاش در جهت پيشرفت شخصي به قيمت عقب نگاه داشتن جمع، مربوط به تاريخ معاصر يا ربع قرن اخير نيست. اين كاستي ها ساليان سال است همچون ويروس در تن فرهنگ اين جامعه وجود دارد و هرگاه به علت مشكلات سياسي هرج و مرج جنگ يا انقلاب زمينه بروز بيماري هاي اجتماعي فراهم گشته است اين ويروس ها فعال شده اند. فردوسي گرچه تاريخ و اسطوره را در هم آميخته ولي نكات مهم و برجسته تاريخي و برداشت وي از حوادث مهم روزگار گذشته نشان از درايت و قدرت تحليل و تفكري منحصر به فرد و عميق دارد كه هنوز پس از هزار سال قابل تامل است.
یکشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر