La corde
يه مثل سرخپوستي يا چيني يا چه ميدونم هندي هست كه ميگه
بدون طناب موندن بهتر است از آويزون شدن به طناب پوسيده!
***
توضيح:
اين مثل توي غار به يادم اومد
دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۳
شنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۳
به بهانه اين يادداشت ازوبلاگ حلاج و بانو
در سال هاي اول دانشجويي، فيلم باشو غريبه كوچك چنان بر ذهنم حك شد كه هرگز فراموشش نميكنم.
نه باشوي عرب زبان خوزستاني گويش گيلكي ميدانست و نه هم كلاس هاي گيلك اش عربي. و اين نا هم زباني عاملي بود تا همواره از ديد هم كلاس هايش غريبه اي باقي بماند و با ديده شك و بد گماني به او بنگرند. و اين بدگماني تا جايي پيش رفت كه دعوا و كتك كاري انجاميد. در بين دعوا باشو كتاب فارسي دبستان را كه روي زمين افتاده بود بر داشت و بلند بلند متني را به فارسي خواند. متني كه از تعلق همه ما به اين آب و خاك سخن ميگفت.و فارسي زباني كه هم باشو ميدانست و هم، هم كلاسي هاي گيلكش عامل پيوند و دوستي شد بين آن ها.
از ديدگاه منطقي و سواي احساس تعلق به به آب و خاك – اگر ايران را به علت تنوع جغرافيايي و قومي خود دنيايي به حساب آوريم نقش زبان فارسي در اين ماكت كوچك دنيا، همچون زبان انگليسي است در دنياي واقعي. و بدون آن عملا پيوند بين اقوام ايراني كمرنگ خواهد شد.
اينكه چرا در بين تمامي گويش هاي رايج در اين سرزمين اين زبان فراگير شده است حتما دلايل تاريخي وجود دارد كه فكر ميكنم يكي از آن ها شكفتن توانايي هاي ادبي اين زبان در قرون 2 تا 6 هجري و نقش بسيار مهم آن در حركت به سوي استقلال از استيلاي خلفاي عرب بوده است. آثار ادبي بسيار زيادي از اين دوره و دوره هاي بعدي به صورت مكتوب باقي ماند كه به عنوان پشتوانه قوي باعث درخشش پايداري آن تا امروز شد.
در سال هاي اول دانشجويي، فيلم باشو غريبه كوچك چنان بر ذهنم حك شد كه هرگز فراموشش نميكنم.
نه باشوي عرب زبان خوزستاني گويش گيلكي ميدانست و نه هم كلاس هاي گيلك اش عربي. و اين نا هم زباني عاملي بود تا همواره از ديد هم كلاس هايش غريبه اي باقي بماند و با ديده شك و بد گماني به او بنگرند. و اين بدگماني تا جايي پيش رفت كه دعوا و كتك كاري انجاميد. در بين دعوا باشو كتاب فارسي دبستان را كه روي زمين افتاده بود بر داشت و بلند بلند متني را به فارسي خواند. متني كه از تعلق همه ما به اين آب و خاك سخن ميگفت.و فارسي زباني كه هم باشو ميدانست و هم، هم كلاسي هاي گيلكش عامل پيوند و دوستي شد بين آن ها.
از ديدگاه منطقي و سواي احساس تعلق به به آب و خاك – اگر ايران را به علت تنوع جغرافيايي و قومي خود دنيايي به حساب آوريم نقش زبان فارسي در اين ماكت كوچك دنيا، همچون زبان انگليسي است در دنياي واقعي. و بدون آن عملا پيوند بين اقوام ايراني كمرنگ خواهد شد.
اينكه چرا در بين تمامي گويش هاي رايج در اين سرزمين اين زبان فراگير شده است حتما دلايل تاريخي وجود دارد كه فكر ميكنم يكي از آن ها شكفتن توانايي هاي ادبي اين زبان در قرون 2 تا 6 هجري و نقش بسيار مهم آن در حركت به سوي استقلال از استيلاي خلفاي عرب بوده است. آثار ادبي بسيار زيادي از اين دوره و دوره هاي بعدي به صورت مكتوب باقي ماند كه به عنوان پشتوانه قوي باعث درخشش پايداري آن تا امروز شد.
پنجشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۳
چهارشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۳
براي اول مهر
امروز دوست داشتم چيزي بنويسم براي اول مهر. براي اول مهر سال 55 تا امسال، براي بوي مداد سوسمار و كتاب نو و كيف.براي خنكي صبح ها و لطافت نسيم شب هاي مهر ماه، كه ماه من است. براي همه سال هاي تحصيل كه گذشت . راستش نوشتم و پاك كردم. نه پاك نكردم. براي خودم نگه داشتمش . تكه پاره و ويرايش نشده . درست همانطور كه به ذهنم رسيد. به ترتيب يادآوري خاطرات. درهم و برهم . و هرچه كردم نشد كه نظم يك يادداشت وبلاگي را به آن بدهم. انگار مربوط ميشد به آن لايه هاي خيلي دروني ام كه براي خودم هم گاه غريب اند.انداختمش يك گوشه اي از حافظه كامپيوترم. سپردمش به بايگاني. همانطور كه تمام اين سال ها به بايگاني رفته اند.و اين را خواندم.
امروز دوست داشتم چيزي بنويسم براي اول مهر. براي اول مهر سال 55 تا امسال، براي بوي مداد سوسمار و كتاب نو و كيف.براي خنكي صبح ها و لطافت نسيم شب هاي مهر ماه، كه ماه من است. براي همه سال هاي تحصيل كه گذشت . راستش نوشتم و پاك كردم. نه پاك نكردم. براي خودم نگه داشتمش . تكه پاره و ويرايش نشده . درست همانطور كه به ذهنم رسيد. به ترتيب يادآوري خاطرات. درهم و برهم . و هرچه كردم نشد كه نظم يك يادداشت وبلاگي را به آن بدهم. انگار مربوط ميشد به آن لايه هاي خيلي دروني ام كه براي خودم هم گاه غريب اند.انداختمش يك گوشه اي از حافظه كامپيوترم. سپردمش به بايگاني. همانطور كه تمام اين سال ها به بايگاني رفته اند.و اين را خواندم.
Garou
Seul
Paroles: Luc Plamondon, Musique: Romano Musumarra 2000 "Seul"
Tant de fois j'ai tenté
D'aller toucher les étoiles
Que souvent en tombant
Je m'y suis fait mal
Tant de fois j'ai pensé
Avoir franchi les limites
Mais toujours une femme
M'a remis en orbite
Tant de fois j'ai grimpé
Jusqu'au plus haut des cimes
Que je m'suis retrouvé
Seul au fond de l'abîme
Seul au fond de l'abîme
Celui qui n'a jamais été seul
Au moins une fois dans sa vie
Seul au fond de son lit
Seul au bout de la nuit
Celui qui n'a jamais été seul
Au moins une fois dans sa vie
Peut-il seulement aimer
Peut-il aimer jamais
Tant d'amis sont partis
Du jour au lendemain
Que je sais aujourd'hui
Qu'on peut mourir demain
On a beau tout avoir
L'argent, l'amour, la gloire
Il y a toujours un soir
Où l'on se retrouve seul
Seul au point de départ
Celui qui n'a jamais été seul
Au moins une fois dans sa vie
Seul au fond de son lit
Seul au bout de la nuit
Celui qui n'a jamais été seul
Au moins une fois dans sa vie
Peut-il seulement aimer
Peut-il aimer jamais
Tant de fois j'ai été
Jusqu'au bout de mes rêves
Que je continuerai
Jusqu'à ce que j'en crève
Que je continuerai
Que je continuerai
Celui qui n'a jamais été seul
Au moins une fois dans sa vie
Seul au fond de son lit
Seul au bout de la nuit
Peut-il seulement aimer
Jamais, jamais
Je continuerai
Je continuerai
Peut-il jamais aimer
بار ها كوشيده ام
كه ستاره ها را لمس كنم
و هربار كه شكست خورده ام
حس ناخوش آيندي مرا در بر گرفته است
بارها فكر كرده ام
كه از بندها رهيده ام
اما هر بار
زني مرا دوباره به بند كشيده است.
بارها از كوه بالا رفته ام.
تا نوك قله
ولي هربار
خود را در قعر دره يافته ام
كسي كه هيچگاه تنها نبوده است
حتي يك بار در طول زندگي اش
حتي در بسترش
تا انتهاي شب
كسي كه هيچگاه تنها نبوده است
حتي يك بار در طول زندگي اش
ميتواند تنها عشق بورزد؟
ميتواند عشق بورزد؟ هرگز!
دوستان بسياري رفته اند
دريك لحظه كوتاه
و من امروز ميدانم
كه فردا ميشود مرد.
خوبست كه همه چيز داشته باشيم
پول، عشق، افتخار
ولي هميشه شبي هست
كه درآن تنهاييم
تنها همچون لحظه رفتن.
كسي كه هيچگاه تنها نبوده است
حتي يك بار در طول زندگي اش
حتي در بسترش
تا انتهاي شب
كسي كه هيچگاه تنها نبوده است
حتي يك بار در طول زندگي اش
ميتواند تنها عشق بورزد؟
ميتواند عشق بورزد؟ هرگز!
بارها
در نهايت رويا هاي خود ديده ام
كه ادامه ميدهم
تا زمان مرگ
ادامه ميدهم
كسي كه هيچگاه تنها نبوده است
حتي يك بار در طول زندگي اش
حتي در بسترش
تا انتهاي شب
Seul
Paroles: Luc Plamondon, Musique: Romano Musumarra 2000 "Seul"
Tant de fois j'ai tenté
D'aller toucher les étoiles
Que souvent en tombant
Je m'y suis fait mal
Tant de fois j'ai pensé
Avoir franchi les limites
Mais toujours une femme
M'a remis en orbite
Tant de fois j'ai grimpé
Jusqu'au plus haut des cimes
Que je m'suis retrouvé
Seul au fond de l'abîme
Seul au fond de l'abîme
Celui qui n'a jamais été seul
Au moins une fois dans sa vie
Seul au fond de son lit
Seul au bout de la nuit
Celui qui n'a jamais été seul
Au moins une fois dans sa vie
Peut-il seulement aimer
Peut-il aimer jamais
Tant d'amis sont partis
Du jour au lendemain
Que je sais aujourd'hui
Qu'on peut mourir demain
On a beau tout avoir
L'argent, l'amour, la gloire
Il y a toujours un soir
Où l'on se retrouve seul
Seul au point de départ
Celui qui n'a jamais été seul
Au moins une fois dans sa vie
Seul au fond de son lit
Seul au bout de la nuit
Celui qui n'a jamais été seul
Au moins une fois dans sa vie
Peut-il seulement aimer
Peut-il aimer jamais
Tant de fois j'ai été
Jusqu'au bout de mes rêves
Que je continuerai
Jusqu'à ce que j'en crève
Que je continuerai
Que je continuerai
Celui qui n'a jamais été seul
Au moins une fois dans sa vie
Seul au fond de son lit
Seul au bout de la nuit
Peut-il seulement aimer
Jamais, jamais
Je continuerai
Je continuerai
Peut-il jamais aimer
بار ها كوشيده ام
كه ستاره ها را لمس كنم
و هربار كه شكست خورده ام
حس ناخوش آيندي مرا در بر گرفته است
بارها فكر كرده ام
كه از بندها رهيده ام
اما هر بار
زني مرا دوباره به بند كشيده است.
بارها از كوه بالا رفته ام.
تا نوك قله
ولي هربار
خود را در قعر دره يافته ام
كسي كه هيچگاه تنها نبوده است
حتي يك بار در طول زندگي اش
حتي در بسترش
تا انتهاي شب
كسي كه هيچگاه تنها نبوده است
حتي يك بار در طول زندگي اش
ميتواند تنها عشق بورزد؟
ميتواند عشق بورزد؟ هرگز!
دوستان بسياري رفته اند
دريك لحظه كوتاه
و من امروز ميدانم
كه فردا ميشود مرد.
خوبست كه همه چيز داشته باشيم
پول، عشق، افتخار
ولي هميشه شبي هست
كه درآن تنهاييم
تنها همچون لحظه رفتن.
كسي كه هيچگاه تنها نبوده است
حتي يك بار در طول زندگي اش
حتي در بسترش
تا انتهاي شب
كسي كه هيچگاه تنها نبوده است
حتي يك بار در طول زندگي اش
ميتواند تنها عشق بورزد؟
ميتواند عشق بورزد؟ هرگز!
بارها
در نهايت رويا هاي خود ديده ام
كه ادامه ميدهم
تا زمان مرگ
ادامه ميدهم
كسي كه هيچگاه تنها نبوده است
حتي يك بار در طول زندگي اش
حتي در بسترش
تا انتهاي شب
سهشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۳
دوشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۳
یکشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۳
جمعه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۳
شنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۳
شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۳
ديروز بعد از ظهر جمعه را پاي
CNN
به دنبال کردن خبر و تصاوير ماجراي گرونگان گيري در روسيه گذراندم.
صحنه هاي زنان و بچه هاي نيمه برهنه از گرما و اجساد پوشيده با پارچه هاي سفيد
بار ها بر روي صفحه تلويزيون تكرار شد.
خبرنگار شبكه
ITN
كه با شجاعت به همراه ماموران روسي وارد مدرسه شده بوداز طريق تلفن همراه، با صداي هيجان زده از حدود صد جسدي ميگفت كه در سالن ورزشي مدرسه در روي زمين انباشته شده بود.
پوتين طي سال هاي حکومتش نشان داده که اهل سازش نيست. گذشته از آن اتباع روسيه به خصوص در مناطق فقير نشين در مقايسه با همنوعانشان در کشورهاي پيشرفته تر از حقوق شهروندي کمتري برخوردارند و براي همين پوتين نسبت به ساير هم تايانش در كشور هاي پيشرفته نگراني كمتري نسبت به واكنش افكار عمومي در قبال كشته شدن اتباع كشورش است.
و اين امر دست اورا در اعمال خشونت نسبت به مخالفين - حتي به قيمت كشته شدن بيگناهان- باز تر ميكند.
اما از همه اين ها كه بگذريم بي رحمي عده اي در گروگان گرفتن زنان و كودكان و بي آب و غذا نگاه داشتن آن ها بيش از 50 ساعت تنها از ذهني بيمار و خشك بيرون مي آيد كه راهبرانش خشونت كثيف را تقديس ميكنند و كشتن بي گناهان- حتي كودكان- را در مسير رسيدن به اهداف در ظاهر مقدسشان، توجيه ميكنند.
***
مدت هاست تيتر خبرهاي رسانه هاي جهاني جنگ و تروريسم و سر بريدن و گروگان گيري و ساير خشونت هاي عيان است.
نشايد كه تكرار اين خبر ها حساسيت مردم دنيا را در قبال خشونت كاهش دهد.
اشتراک در:
پستها (Atom)