در حاشيه
من به ستون حاشيه خبر ها خيلي علاقمندم. خيلي وقتها اصولا خبر اصلي رو نميخوانم و يك راست ميروم سراغ بخش در حاشيه. تو همين ستون است كه معمولا اتفاقات خنده دار و مسخره اي رو راوي يا گزارشگر تعريف ميكند كه جاي ديگر نميتوان مشابه آن ها را پيدا كرد. چشم و ابرو آمدن ها بي اعتنايي ها و تحويل گرفتن هاي مشكوك . دعوا ها و مشاجرات . طرز صحبت و لباس پوشيدن و نگاه كردن نشستن برخاستن دست دادن و... آدمهاي مهم. ايرادات سيستم هاي صوتي گرمايش يا سرمايش. كمبود فضاي ايستادن يا نشستن . نامناسب بودن نور .حضور يا عدم حضور آدم هاي خاص ، رفتار غير عادي و عجيب آدم ها و... نكات ظريفي هستند كه از ديد چشمان كنجكاو گزارشگران و خبرنگاران دور نميماند و خواندنشان خالي از لطف نيست.
در هفته اي كه به پايانش نزديك ميشويم يكي از خبر هاي هنري برگزاري كنسرت سيمين غانم ويژه بانوان بود. البته اظهر من الشمس است كه اينجانب ( و ساير هم جنسان محترم) به علت تبعيض جنسي از ديدن كنسرت محروم بوديم پس بايد به امور حاشيه اي و تعاريف و نقل و حديث هاي بانوان و دوشيزگان بسنده كنيم. ياد داشت زير از همان اتفاقات در حاشيه است:
روز يكشنبه به عللي ( علتش زياد مهم نيست!) دقايقي مانده به زمان پايان كنسرت مقابل درب خروجي سالن بودم. ( ساعت حدود 22:45 ) رانندگان تاكسي و تاكسي تلفني خيابان مقابل تالار وحدت را پاركينگ اختصاصي خود دانسته و دوبله و دوبله پلاس پارك كرده بودند. والبته شركت كنندگان در كنسرت هم فقط در باغچه ميان بلوار اتومبيل پارك نكرده بودند!آنهم چون اتومبيل هايشان فاقد ديفرانسيل جلو بود. درست در مقابل درب خروجي دو پسر بچه 8 يا 9 ساله با آكاردئون و ضرب به حالت زانو زده روي كف پياده رو دست به ساز آماده بودند تا به محض خروج بانوان از سالن شروع به نوازش ( فكر بد نكنيد منظور نواختن ساز است) كنند.من هم كه در اين موارد شم سوژه يابي ام گل ميكند جايي مناسب و استراتژيك به فاصله چند متر پشت سر آنها به تماشا ايستادم . درب باز شد نخست تك و توك و بعد سيل جمعيت بانوان از درب خارج ميشدند( راستش تا به حال چنين سيل جماعت نسوان آنهم از نوع جينگيل مستان را يكجا نديده بودم). همزمان دو كودك دوئت خود را با ترانه معروف نسترن آغاز كردند. بانوان و دوشيزگان هم كه پس از دو ساعت تماشاي كنسرت زنانه يحتمل قر در كمر خشكيده و موزيك زده بودند با ديدن آنها شروع كردند به قربان صدقه رفتن و دست نوازش به سر و گوش كشيدن بچه ها . و در اين ميان كيف ها بود كه در شلوغي و همهمه باز ميشد و اسكناسهاي سبز و قرمز درون جعبه مقابل بچه ها جمع ميشد. عباراتي از قبيل ( وايييي ببين چقدر نازن اين دوتا) و (آخييي يه كنسرت ديگم اينجا هست) و( طفلكيا) ( آخييي حيوونيا) به كرات شنيده ميشد. به علت توقف بانوان در مقابل در براي ديدن هنر نمايي دو كودك ازحام ايجاد شده بود. تقريبا 100 نفر خانم دور دو كودك جمع شده بودند. بچه ها هم كه بازار را گرم ميديدند با شور و هيجان بيشتري به نواختن ادامه ميدادند كه ناگهان خانمي دل از كفش رفت و شروع به هنرنمايي از نوع حركات موزون كرد و ديگران هم كه انگار منتظر بودند با كف و سوت و همخواني به همراهي پرداختند. چند ثانيه اي بعد نگهبان مقابل درب خود را به ميان جماعت خانم ها انداخت تا از ادامه برنامه بي ناموسي! جلوگيري كند. كه همان خانم با عشوه گفت: ( با لحن خانم هاي هنرپيشه فيلم فارسي) آقا ...چيكار دارين اينجا همه خانومن، نامحرم نداريم اشكالي نداره كه. ( ما هم كه بوق بوديم البته) . خلاصه نگهبان بيچاره كه از يك طرف ميترسيد مورد مواخذه بالا دستانش قرار گيرد از طرفي ته دلش نميخواست خلاف ميل عليا مخدرات عمل كند مانده بود در ميان آن انبوه جمعيت بانوان چه كند. كه بچه ها دوباره شروع به نواختن و خواندن ترانه معروف نسترن كردند. و اينبار خانم ها كمي از غلظت حركات موزون كم كرده به كف زدن و دم گرفتن با بچه ها اكتفا كردند. تا حدود 10 دقيقه بعد كه من محل را ترك كردم برنامه ادامه داشت.
پنجشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر