دوشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۲

از مريم نبوي نژاد در تورونتو
ديشب ميدان دانداس در قلب داون تاون تورنتو رسما افتتاح شد.درواقع ميدانگاهي براي گردهمايي ها. هوا مهربان بود.خيابان را برروي خودروها بسته بودندو مردم در دالان خيابان يانگ دررفت آمد بودند.هرکسي هر هنري بلد بود آورده بود به خيابان .شعبده بازي که با دوز وکلک توانست سه بار پياپي فندک هاي ملت را بلند کند و ساده لوحي اشان را به رخشان بکشد.دلقک هاي چوب‌‌‌ سوار . برف شادي برسرملت.آتش بازي .بانويي بر فراز آسمان در حال رقص و گروه هاي موسيقي سامبا.رپ . هاردراک و...
تورنتويي ها هرکلکي بلد بودند سوارکرده بودند که از ميدانگاهي کوچکشان محفلي براي شادي بسازند.خلايق رنگ ووارنگ ازهرنژادي آمده بودند و هر کس يک دايره زنگي دستش آمده بود يک سازو نوايي از خودش در مي آورد. مرد جواني با شمايلي همچون مانکن هاي رالف لورن براي بچه ها با بادکنک کلاه و شمشير و سپر و قلب و موش و سگ و گربه مي ساخت و خودم شاهد بودم که با همان سکه هاي ناقابل چه کاسبي شيريني کرد.گروهي از کفار درصف آبجو که راهي به درون کافه‌بار «هاردراک »پيدا کنند و نجسي بنوشند. مهماني خياباني ساعت يازده شب تمام شد.نه کسي به کسي اساعه ادب کرد.نه کسي پرو پاي کسي راديد زد.همه جور آدمي بود. فقير و غني و جوان و پير و بچه .
هيچ چيز خاصي نبود.جز اينکه اين مردم آزادانه و به شکرانه خلاصي از سارس و هزار تا دردسر ديگر در يک شادي گروهي شرکت کرده بودند.تازه آنجورها هم که بايد حرارت به خرج نمي‌دانند. اگر ايران بود حسابي هنرمندها را با سوت و کف تشويق مي‌کردند.اماخوب تورنتويي ها يک خورده سردند .نه که از باکلاسي‌اشان باشد .راستش واقعا رفتارهاي فرهنگي خيلي عميقي ندارند.خيلي ساده تراز اين حرفها هستند.آنهاصاف و ساده از تماشاي آتش بازي و اجراي موسيقي شاد بودند.
حالا کم کم دارم مي فهمم چرا مهاجران جوان همسن و سال خودم وقتي به اينجا مي‌آیند روحيات سياسي و انتقادي مي‌يابند.بايد اعتراف کنم بعضي وقتها شوکه مي‌شوم وقتي اين حقيقت برم هجوم مي‌آورد که چه چيزهاي ساده و پيش پا افتاده و گاه مسخره‌اي از ما دريغ شد.
________
و باقي اش از خودم
مجموع آن چيزهاي ساده و پيش پا افتاده اي كه از ما دريغ شد و حتي خيلي ها به دنبالش جلاي وطن كردند يك چيز بسيار مهم در زندگي است كه آنرا آزادي اجتماعي مينامند. همان آزادي پوشيدن و نوشيدن و ابراز عشق و...

هیچ نظری موجود نیست: