یکشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۲

باور كردن اينكه زني فمينيست باشد و ازدواج كند براي من يكي مشكل نيست ولي اينكه چنين ازدواجي در ايران اتفاق بيفتد و ادامه يابد بعيد به نظر ميرسد. همه آن تبعيض ها محدوديت ها و مشكلات مضاعفي كه ميدانيم در مورد وضعيت فعلي زنان در ايران صدق ميكند . جامعه مرد سالار است و در اين بحثي نيست و همين امر به نوعي باعث ميشود زناني كه خود را فمينيست ميدانند همواره حقوق خود را در معرض پايمال شدن توسط مردان بدانند و اين كلي نگري -كه علت پديد آمدنش هم رفتار جاري در بين مردان است- باعث ميشود هر مردي اعم از برادر پدر شوهر دوست پسر همكار و حتي رهگذران خيابان بالقوه دشمن حساب شوند و اگر پاي تمايلات و خواست هاي عاطفي و جنسي در ميان نياشد و اگر اين عقيده با تعصب و نگرش دين وار به فمينيسم، آلوده شود به سوي نفي كلي تمام اين دشمنان بالقوه پيش ميرود .از چنين ديدگاهي شايد بتوان گفت : اينها (‌مردان) كساني هستند كه قانون كشوري مرد سالار همواره همچون خنجري در غلاف بر كمرشان هست و حتي اگر بدان دست نبرند همواره خطر استفاده از آن در مواقع بحراني وجود دارد. پس حتي هنگامي كه اين مرد معشوق و همسر باشد و درست در شيرين ترين لحظات هم آغوشي ذهن زن ميتواند مشغول اين نكته باشد. و به تدريج با تبديل شدن اين دغدغه به وسواس، ديگر هر حركت مرد از اين ديدگاه بررسي شود و ... به نظر من در اين حال ديگر دوست داشتن و عشق نميتواند دوام يابد. البته اينكه من خود را بگذارم به جاي يك زن و آن هم از نوع فمينيستش و از ديد او به قضيه نگاه كنم آنهم زماني كه خودم خواسته يا نا خواسته از قوانين مرد سالار بهره مندم شايد احمقانه به نظر برسد براي همين اصراري بر صحت آن ندارم تنها از آن به عنوان يك نظر شخصي آنرا ابراز كردم تا مورد نقد خوانندگان قرار گيرد.


هیچ نظری موجود نیست: