وقتي هيچ خبر خوبي نشنوي . وقتي كه ناقلان اخبار و طوطيان شكر شكن شيرين گفتارهند چنين حكايت كنند كه اوضاع بد جوري شير تو شيره و تو هم دستت به هيچ جا بند نيست و كاري نميتوني بكني وقتي از بد روزگار در زماني زندگي ميكني كه قراره يكي از اون زلزله هاي ويرانگر تاريخ بياد و تو هم مجبوري با آغوش باز به استقبالش بري و راه گريزي نداري ، اول ميموني چيكار كني و بعد چون ذهنت گنجايش اين همه تحليل و خبر و پيش بيني و ... رو نداره همه چيز رو فراموش ميكني و به خودت فكر ميكني و ميگي بهتره زندگي مو بكنم! تا زندگي ...
چهارشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر