دوشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۱

برگرفته از نامه اي به يك دوست:
....ولي ميبينم دوستي هاي سنين ميانسالي به گرمي و عمق دوستي هاي كودكي و جواني نيست . نميدانم چرا ولي ارتباطات به سختي شكل ميگيرند و به راحتي از بين ميروند. همه اش را نميتوان به پاي گرفتاري و مشغله زندگي نوشت . ما آدمها انگار هرچه ميگذرد بد بين تر و تودار تر ميشويم. سرمان را به گريبان فرو ميكنيم و با دقت اطرافمان را ميپاييم. محيط ناامن شايد مارا به اين روز انداخته . مادي گرايي و منفعت طلبي هم كه نتيجه عدم اعتماد به آينده و نبود ثبات اقتصادي اجتماعيست گره را كور تر ميكند. البته در اين ميان داشتن رفتاري معقول و معتدل در مقابل آدمها تا حد زيادي مفيد است . نزديك شدن زياد به آدم ها معمولا نتيجه اش واخوردگيست . دوري گزيدن هم كه ناگفته پيداست چه تنهايي و غمي بر سر ادم هوار ميكند. رفتاري بين ايندو شايد چاره ساز باشد...
شما چه ميگوييد؟

هیچ نظری موجود نیست: