گوسفندي كه گرگ شد
عزيز نسين – طنز نويس تواناي ترك- داستاني دارد تحت عنوان گوسفندي كه گرگ شد. داستان، سرگذشت گوسفندي است كه در اثر فشار ها و آزار فراوان چوپان سنگدل ماهيت گوسفندي خود را از دست ميدهد و تبديل به گرگ ميشود تا بتواند در شرايط سخت از بقاي خويش دفاع كند.
زندگي در جوامع پر تنش و نا آرام از كودكان آرام و سر به راه مردان و زناني سخت و سرد ميسازد. انسان هايي كه ياد ميگيرند عواطف را پنهان سازند و در عوض به احساساتي همچون كينه خشم و حسد اجازه دهند تا در وجودشان غالب و بارز باشد. در اين جوامع انسان ها حتي اگر گرگ نشده باشند مجبورند براي بقا لباس گرگ بپوشند. دليل نزديكي انسان ها در اين حال ديگر ارتباطات انساني نيست. منافع مادي، ضرورت هاي قومي قبيله اي و حضور در حلقه هاي قدرت است كه ارتباط را شكل ميدهد . قبيله و قوم – همچون حلقه گرگ ها- به عنوان بنياني كه ميتواند قدرت و ثروت را در كشاكش بحران ها ، آشوب ها و فشار هاي دايمي اين جوامع با چنگ و دندان حفظ كند، اهميتي بسيار زياد پيدا ميكند. ازدواج و ارتباط خارج از قبيله به عنوان راه خروج ثروت و قدرت از قبيله مطرود شمرده ميشود و در اين ميان روشن است كه عشق و علاقه ديگر هيچ جايگاهي بين يك زوج نخواهد داشت. نبود امنيت به عنوان يكي از اركان اصلي تشكيل جامعه باعث ميشود تا خشونت به عنوان ابزار حافظ امنيت، در زندگي روزمره حضوري هميشگي و پر رنگ داشته باشد.
در چنين شرايطي جامعه از درون پذيرش دموكراسي و آزادي هاي مدني را نخواهد داشت چرا كه گوسفندان گرگ شده هرگونه آزادي و اختيار را فرصتي خواهند ديد براي اعمال قدرت و خشونت و تنها يك نيروي مافوق در قالب حكومت ديكتاتوري است كه ميتواند از بلبشوي بيشتر و جنگ داخلي جلوگيري كند.
سهشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر