از عثماني تا عراق
از آخرين زماني كه دنيا شاهد رويارويي گسترده كشوري اسلامي با دنياي غرب ، به نام اسلام و به هدف گسترش خاك و افزايش ثروت مسلمانان بود بيش از يك و نيم قرن ميگذرد. سلاطين عثماني كه خود را جانشين خلفاي اسلامي ميدانستند با لشكر كشي و و خونريزي هاي فراوان مرزهاي شرقي اروپا را در زير چكمه خود داشتند. مرزبانان ترك غروب خورشيد را هر شام گاه در خاك اطريش مشاهده ميكردند.و تا مدت ها قدرت نظامي سلطان عثماني كابوس پادشاهان اروپا بود.
بنا بر سنت اسلامي مردم كشور هاي تازه مسلمان به عنوان شهروندان درجه دو همواره در معرض هجوم و تجاوز از سوي سربازان ترك بودند. جوانان برومند و دختركان زيباروي بالكان نيز به عنوان غلامان و كنيزكان گران قيمت در بازارهاي برده فروشي استانبول خريد و روش ميشدند. جان و مال و ناموس هر غيره مسلماني در محدوده سيطره حكومت عثماني به نام اسلام همواره در معرض خطر بود. اين وضعيت تنها محدود به عصر عثماني نميشد. از ابتداي گسترش قلمرو خلفاي اسلامي ، طبق سنت بدويان و بعد تر به نام قانون اسلام، بر مردم مغلوب سرزمين هاي جديد به همينگونه رفتار ميشد. با ضعف نظامي امپراطوري عثماني در زمان جنگ جهاني اول پس از شكست متحدين و عقب نشيني نيروي هاي ترك از خاك بالكان آخرين نيروي نظامي اسلامي كه ميتوانست خطري براي دنياي غرب كه تازه به شكوفايي صنعتي رسيده بود باشد از بين رفت و برتري نظامي مسلمانان به تاريخ پيوست. از آن زمان تا دهه هفتاد ميلادي و اوج گرفتن قيمت نفت، خاورميانه عربي و غير عربي در فقر مطلق دست و پا ميزد و عملا هيچ خطري از سوي مسلمانان متوجه غرب نبود. اما در دهه هفتاد به دنبال افزايش ناگهاني قيمت نفت و سرازير شدن دلارهاي بي حساب به جيب حكومت هاي اين منطقه خطرخيز مار خفته كم كم بيدار شد. گسترش تفكرات بنياد گرايانه در خاورميانه به همراه فعاليت هاي تروريستي گروه هاي فلسطيني بار ديگر توجه غرب و به خصوص امريكا را جلب كرد.
فعاليت هاي تروريستي چپ از همان ابتدا با مخالفت غرب رويرو شد ولي جنگ سرد و نگراني امريكا از خطر سقوط كشورهاي خاورميانه در دامن شرق، باعث شد فعاليت گروه هاي تندرو اسلامي – با توجه به تضاد هاي بنيادين اين تفكرات با تفكرات چپ، كمتر مورد مخالفت غرب قرار گيرد. با تهاجم نظامي شوروي به خاك افغانستان در دهه هشتاد نقش اين گروه ها به عنوان سپر دفاعي در مقابل نيرو هاي ارتش سرخ باعث پر رنگ تر شدن اهميت آنها نزد امريكا شد تا جاييكه اين گروه ها از پشتيباني مالي و تسليحاتي امريكا براي مبارزه با شوروي بر خوردار گشتند. و اين وضعيت تا زمان فروپاشي شوروي همچنان ادامه يافت. پس از پايان جنگ سرد ، دليلي بر ادامه حضور اين پيكارجويان وجود نداشت. بي توجهي دنيا به افغانستان- به اين علت كه در موازنه جديد جهاني كسي هنوز نقشي براي آن در نظر نگرفته بود- باعث شد اين سرزمين به بهشت بنيادگرايان و تروريست ها تبديل شود. در سال هاي پاياني دهه نود تا زمان حمله نظامي امريكا به افغانستان، اين گوه هاي تروريستي به راحتي در پايگاه هاي خود به تربيت نيروهاي ويژه و تبليغ ايدئولوژي هاي خود ميپرداختند. بن لادن – ميلياردر نفتي عرب- از خاك سوخته افغانستان رهبري عمليات تروريستي حمله به برج هاي WTC را راهبري كرد و به اين ترتيب جنگ علني ميان مسلمين و غرب را به زعم خود كليد زد. و امروز پس از نزديك سه سال از حمله تروريستي حنبه هاي خشن اين جنگ بيش از پيش چشم هاي مردم دنيا را مي آزارد.
پس از اشغال عراق و سرنگوني صدام، متفكران بنياد گراي اسلامي و در راس آن القائده ، به اين نتيجه رسيدند كه اگر مردم عراق در پي سي سال فشار و اختناق روي آرامش و رفاه را در سايه حضور دموكراسي امريكايي ببينند و اگر خبر شيريني اين امنيت و آسايش به گوش ديگر مسلمانان خاور ميانه برسد بايد فاتحه اسلام را خواند. بنابر اين بايد به هر روش ممكن از بهبود اوضاع مردم عراق جلوگيري كرد. حكومت هاي منطقه نيز كه با اعلام برنامه امريكا براي آينده خاورميانه ، سرنوشتي مشابه صدام را در پيش روي خود ميبينند در اين امر با القائده هم عقيده شدند و به اين ترتيب منابع مالي براي ادامه بلوا و آشوب در عراق تامين شد.
چهار امريكايي كه در فلوجه مثله شدند و نيك برگ كه اخيرا در عراق گدن زده شد همه مشغول فعاليت هايي كاملا غير نظامي بودند. همه آنها مشغول انجام پروژه هاي عمراني در خاك عراق بودند. كشتن آن ها در حقيقت پيامي بود به همه كساني كه در مسير باز سازي عراق فعاليت ميكنند چرا كه به زعم آنها آبادي عراق بزرگترين ضربه امريكا به پيكره اسلام است.
شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر