دوشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۱

براي قاصدك عزيز
در توانايي شناخت آدمها ادعايي ندارم. هرگز هم قصد آشفته تر كردن روح آشفته از تجسم مرگ تورا نداشتم.اصولا از ايجاد تنش و كشمكش بين ادمها و به ويژه آنهايي كه دوستشان دارم همواره حذر كرده ام .
دوست من تو هم اگر مرا نديده بودي و نميشناختي شايد ميتوانستم بپذيرم كه از نوشته من اين چنين برداشتي داشته باشي.به هر حال نياز است توضيح دهم:
در اين جا كه خانه تو است و تو از آن دور افتاده اي هر روز صد ها نفر به ديار باقي ميروند . با مقدمه يا بدون مقدمه لب تلخ مرگ را ميبوسند . به دلايل گوناگوني كه بسياري از آنها ناشي از كاستي هاي اين خانه است. همه آنها انسان هستند اكثريت آنها از حقوق اوليه يك انسان در دنياي امروز بي بهره اند. بسياري از آنها ساده زيسته اند . بدون اينكه در طول زندگاني آزارشان به ديگري رسيده باشد. و در نهايت بي گناهي در گمنامي مرده اند يا به قتل رسيده اند. بدون اينكه كسي جز نزديكانشان از قصه زندگاني و مرگ آنها خبري داشته باشد. هيچ دوربيني آخرين لحظات زندگيشان را ثبت نكرده است و هيچ كس تصويرشان را بر در و ديوار شبكه جهاني نياويخته است كه من و شما بدانيم و در موردش قلم بزنيم و نظر بدهيم و ديگران بخوانند و يكي به فكربيفتد كه شايد براي زنده ها بتوان كاري كرد و الخ...
دوست من بر ديوار ترك خورده اين خانه تابلوي زيبا آويختن دردي از صاحبخانه مفلوك دوا نميكند . ديوار مرمت ميخواهد و رنگ – بعد از آن ميتوان روي آن يك تابلوي زيباي نقاشي هم آويخت .
من مفهوم نظر بازي آنهم با يك عكس را نميفهمم . چهره شناس هم نيستم كه تلخي مرگ را در چشمان آن محكوم به مرگ بخوانم . حرف من اين است اگر قرار است دلي بسوزد آدمهاي بسياري هستند كه استحقاق بيشتري براي دل سوختن دارند . اگر قرار است كاري انجام دهيم چرا براي كودكاني نباشد كه آينده دنيا را خواهند ساخت .اگر به آنها فكر نكنيم شايد 20 سال بعد هم باز اينجا از مرگ و اعدام يك جوان خوبروي ديگر بگوييم .خشونت كشتار تنها بريدن رگ دست و شليك به مغز يا دار زدن نيست كه عرف بشود يا نشود .
مشاركت در كاستي هايي كه منجر به مرگ ادمها ميشود مشاركت دركشتن است . بي دقتي تعمير كار خودرويي كه ترمز خودرو را با سهل انگاري تعمير كرده است باعث تصادف منجر به مرگ راننده ميشود. ايا اين قتل نيست؟ عرف شدن رفتار هايي ازين دست عرف شدن بي تفاوتي بي مسئوليتي نسبت به زندگي و مرگ ديگران بسيار فراگير تر از عرف شدن خشونت مستقيم است .اين خشونت هاي پنهان خطر ناكتر از خشونتهاي عيان است .معمولا به گفتار و نوشتار نمي آيد كسي هم پيدا نميشود در مسير مقابله با آن گام بر دارد. و بد تر از همه براي آدمها به صورت عادي در مي آيد. زشتي اش كمتر به چشم مي آيد. بهتر نيست به جاي بحث در مورد بر حق بودن يا نبودن مجازات اعدام به حقوق بسيار ساده تر كه مدتهاست فراموششان كرده ايم نظر كنيم . حقوقي كه هر روز با آنها سركار داريم و هر روز هم تقضش ميكنيم و برايمان نقضش ميكنند؟
-------------------
پا نوشت:
وراي همه بحث هاي وبلاگي براي دوستيمان ارزش بسياري قايلم . اميدوارم كوششم در رفع كدورت موفقيت آميز باشد.

هیچ نظری موجود نیست: