سه‌شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۱

دوشنبه پر باری بود دیروز.
ساعت 12:30 نهار و گپ دوستانه با یک دوست عزیز وبلاگی .( دوست عزیز متشکرم)
ساعت 14:00 دیدن نمایشگاه عکس به همراه همون دوست . با تشکر از گلتن به خاطر اطلاع رسانی
ساعت 16:00 اتاق انتظار مطب چشم پزشک با کتاب دفترچه ممنوع.
ساعت 16:30 آقای دکتر با لبخندی ملیح فرمودند دیگه وقتشه. گفتم وقته چی ؟گفتند عینک . چشمهاتون آستیگمات است. اینهم از عاقبت وبلاگ خونی و وبلاگ نویسی.!
ساعت 18:00 خونه و تماشای فیلم Conspiracy Theory به همراه یه دوست وبلاگیه دیگه که در امر فیلم و سینما خبره است.
ساعت 20:45 شام میهمان ایرج عزیز در جمع چند نفر از دوستان وبلاگی.( ایرج عزیزشب بسیار خوبی بود ممنون)


هیچ نظری موجود نیست: