دوشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۱

در پاسخ به اين پرسش آيدا


● هوووم ...
می گم که ...
اگه گفتين جای کی خاليه ؟!
...

يه آقاهه :مگه جاي خالي هم پيدا ميشه ؟همه كه ايستاده سوار شدن.
يه آقاي ديگه :آقايون خانوما بيزحمت يه خورده جابجا شين آيدا يه نفر ديگه رو هم سوار كنه تو اتوبوس.
آيدا: مگه نميبينين اونجا چي نوشتم آويزون كردم ( و خودش شروع ميكنه به خوندن ) بعضي وقتها که همه تو اتوبوس به هم چسبيدن وقتي يکي پياده ميشه جا کمتر مي شه و اونايي که موندن جا نمي شن(و ادامه ميدهد)و طبق قوانين منطقي p=>q با q=>~p~ هم ارز ميشه .
يه خانومه :يعني چي اونوقت؟
آيدا: برا شما منطق ندونها بايد ترجمش كنم ...( با بي حوصلگي ادامه ميدهد) يعني اگه ميخوايين جا بيشتر بشه بايد يكي ديگه هم سوار شه. ( بعد به تابلوي ديگري نگاه ميكند كه رويش نوشته: با همه چهارشنبه بودنش بازم گذشت و پنجشنبه شد. با تو يا بدون تو، با من يا بدون من، هر روز می گذره . و آه ميكشه..)
...
چند ساعت بعد..
...
يه خانم وبلاگ نويس(با ناله):آيدا خانوم راه بي افت تورو خدا مرديم از گرما
يه آقاي وبلاگ نويس(با لحن نيش دار):آيدا خانوم سمت چپي پدال كلاجه.كلاج بگير بزن دنده يك بعد آرووم كلاج رو ول كن.خودش راه مي افته ( خنده حضار)

آيدا (با تمسخر): كوچولو من خودم پايه يك دارم ۲۷ ساله تو شاهراه هاي اطلاعاتي شوفري ميكنم تو ميخواي به من ياد بدي چطور Dial up كنم ؟؟من با دست چپ دنده عوض ميكنم .تازه بعضي وقتهام يهو ميزنم كنار خيابون ترمز دستي رو ميكشم و ماچ ماچ...چي فكر كردي؟ من Loreena McKennitt براش ميذارم نه اينكه ازين آهنگ جوادي ها مثه نسترن.
پچ پچ حضار : اين حرفها رو كه راننده خط انقلاب اكباتان هم ميگفت....
آيدا: (به روي خودش نمي آورد و براي اينكه موضوع رو عوض كند توي آينه به مردم نگاه ميكند و ميگويد)
اصلا حالا كه اينطور شد دندتون نرم تكون نميخورم از ايستگاه. همين جور سركار بمونين تو گرما.
يه آقاي ديگه:اي بابا آيدا خانوم اين جووني كرد نادوني كرد يه حرفي زد اين پسره هنوز ويندوزش نودو هشته سرعت مودمش هنوز خيلي پايينه .شما كه ماشاالله ويندوز xp دارين در زمينه Information Technology كمالات دارين به سرعت بالاي مودمتون ببخشين.

يه خانوم ديگه اصلا در رو بزن پياده شيم نخواستيم اين اتوبوس رو سوار شيم .مگه اتوبوس قحطه؟
آيدا:بله بله ! نفهميدم چي شد؟ چي شد؟؟ اون اتوبوس بيريخت بد رنگارو با اين اتوبوس سبز شيك من يكي ميكني؟؟ حيف اون دوتا چشم سبز آبي يه تا به تا كه با هزار جون كندن نقاشي كردم اون بالا.حيف اين همه نوشته هاي سبز كه به در و ديوارش آويزون كردو كه تو راه حوصلتون سر نره.لياقتتون همو بد رنگ بي ريختهاس .تقصير منه كه براتون تو اتوبوسم موزيك پخش ميكنم اونم چه موزيكي برا شما بي كلاسها.حيف حيف.
يه آقاي ديگه : حالا ما موزيك نخوايم بايد چيكار كنيم؟
آيدا: بابا اون دكمه Turn off رو فشار بده بي سواد!!
يه دختر وبلاگ نويس كوچولو(با لحني بچه گانه): آيدا جون Carpe Diem چيه؟؟ (‌با لحن سينما چيه از فيلم مغولها)
آيدا: ( با جيغ ) چند دفعه اين سوال رو جواب بدم....... هزار دفعه پرسيدين شفاهي گفتم دو هزار تا ايميل فرستادين جواب دادم تو چت روم ميپرسين با تلفن ميپرسين واي....مردم از دست شما. بي سواداي بي كلاس .حالا شما سواد ندارين به من چه. اسم به اين با كلاسي زحمت كشيدم پيدا كردم واسه اتوبوسم كه تو قوطيه هيچ عطاري پيدا نميشه . شيك با معني سانتي مانتال. تازه اصلشم لاتينيه .بازم ميگين معنيش چي ميشه؟ اصلا ديگه به سوالاتي ازين دست پاسخ داده نميشه.
دختر كوچولوهه با گريه: مگه من چي گفتم كه سرم داد ميزني..... اصلا خودم ميرم تو google پيداش ميكنم .ديگه هم بات حرف نميزنم
اون آقا اوليه: راه مي افتي يا بگم بچه ها بيان هول بدن اتوبوسو؟
آيدا: ( با لحني تحقير آميز)جوجه مگه نميدوني من سه تا ستاره ميزنم بالاي ماشينم 500 نفر دورم جمع ميشن يه سرفه ميكنم 800 نفر برام نظر ميدن و تجويز ميكنن. من لب تر كنم هكر ها ميريزن هاردتو شخم ميزنن توش برات درخت ويروس ميكارن. ( و پس از اندكي مكث) خلاصه گفتم كه بقيه حساب كارشونو بكنن. ( با خونسردي يك مشت تيله رنگي از جيبش در مياره شروع ميكنه به بازي با اونها)
يه آقاي ديگه: ااا آيدا خانوم حالا كه وقت تيله بازي نيست‌؟؟ مردمو علاف كردي داري تيله بازي ميكني ؟
آيدا: اعصابمو ريختين به هم . راديات هم كه ندارم جوش بياره مجبورم با اين تيله ها بازي كنم آخلاقم بياد سر جاش. من اگه اين تيله هارو نداشتم از دست شما ديگه بايد سر ميذاشتم به يه جاي بي آب و اينترنت كه سابقا بش ميگفتن بيابون.
( در همين حال يه خانومي از تو كيفش يه ساندويج در مياره و سيب زمينيه سرخ كرده. .يه آقاي كه قيافه اش مرحوم ارشميدس را به ياد مي آورد فرياد زد) اوره كا اوره كا (يعني يافتم يافتم .مترجم لاتيني!).
(بعد كنار گوش خانمي كه سيب زميني سرخ كرده داشت چيزي ميگويد و بسته سيب زميني را ميگيرد و به سمت آيدا ميرود.با احترام در حاليكه سرش پايين است و بسته را دودستي در مقابلش گرفته ميگويد)
سركار دوشيزه محترمه مكرمه آيدا خانوم بنده وكيلم كه از سوي مسافرين محترم شركت مسافر بري Carpe Diem اين هديه ناقابل را جهت رفع كدورت تقديم حضور كنم.؟
(بعد از سه بار تكرار سوال آيدا از سر بي حوصلگي ميگويد.)
با اجازه بابام اينها و مامانم اينها...(‌در حاليكه انگار چيزي بي يادش آمده باشد حرفش را قطع ميكند و ساكت ميشود)
پچ پچ حضار به خصوص خانم ها : واه واه چرا بعله رو نميگه نكنه زير لفظي قابل نبوده...
آيدا : فكر كردين مجلس عقد و عروسيه دارين غيبت ميكنين؟؟( و ادامه ميدهد) بهله...(و در حاليكه سعي ميكند شعف غرور آميزش را پنهان كند). حالا چي هست؟
آقاي نواده ارشميدس: برگ سبزيست تحفه درويش .ران ملخيست در بارگاه سليمان.
آيدا: برگ سبز؟ هممممممم چون سبزه ميشه يه كاريش كرد. آخه من از سبزي خيلي خوشم مياد . بچه كه بودم سبزي خوردن زياد ميخوردم . هميشه ميرفتم سبزي فروشيه محلمون سبزي خوردن هارو تماشا ميكردم. چشامم كه ميبينين قهوه اي نيست اصلش سبزه ولي برا اينكه چشم نزنن لنز قهوه اي ميذارم. اتوبوسم هم ميبينين كه همه جاشو سبز كردم . تازه از ضد يخم خوشم مياد چون سبزه ولي حيف كه راديات نداره ماشينم توش ضديخ بيريزم.
چاي سبز هم ميگم برام از چين بيارن ازين چاي سياها دوس ندارم( مرد كه خسته شده بود حرف آيدا رو قطع كرد) پس با اجازتون بسته را باز ميكنم.
( آيدا كه چشمش به سيب زميني ها افتاد جبغ بنفشي كشيد و بسته را از دست مرد قاپيد .و به قلبش فشرد و فرياد زد:) دوستون دارم همتون رو دوست دارم مسافراي مهربون اين بهترين و زيبا ترين هديه اي بود كه گرفتم حتي از شكلاتي كه به اون دختره كنار خيابون هم دادم با ارزش تره ..(و شروع كرد با سر و صدا به سيب زميني خوردن).
چند دقيقه بعد....
(آيدا از تو كيفش شير پاك كن و پنبه آرايشي بر ميدارد و با نگاه كردن در آينه اتوبوس مشغول پاك كردن آرايش صورتش ميشود.).
يه خانومه: آيدا خانوم مگه نميخواي راه بيفتي؟ الان كه شب و موقع خواب نيست كه آرايشتو پاك ميكني؟
(آيدا به يك تيكه كاغذ سبز كه رويش با خطي شكسته و ناخوانا مطلبي نوشته بود اشاره ميكند روي كاغذ نوشته بود ... احساس می کنی يه قشر ضخيم رو داری پاک می کنی ... يه قشر ضخيم از دود و کِرِم و نگاه ... پنبه رو که نگاه می کنی ، سياه شده ... سياه از خط چشم و دود ماشين و نگاه هايی که سراسر روز روی صورتت سنگينی کرده ...:) .
پچ و پچ حضار...
(آيدا كه انگار فكر بكري به سرش زده يك گالن 4 ليتري شير پاك كن را از زير صندليش بر ميدارد و با يك حركت از سر تا پايش را پاك ميكند و در يك چشم بر هم زدن ناپديد ميشود.
از آيدا تنها يك لنگه كفش مردونه شماره 44 باقي مانده با يك مشت تيله رنگي )
فيد اوت...
صداي همهمه ...
صداي زنگ تلفن مبايل...
فيد اين
صداي آيدا ...ااا آبي تويي ؟ چه به موقع زنگ زدي بيدارم كردي .داشتم خواب ناجور ميديدم.خيلي ترسناك بود.
آبي: صد دفعه گفتم تا ساعت 3 و 4 صبح نشين هي تو چت روم با اين خل و چلهاي وبلاگ نويس حرف بي ربط بزن .همين كارا رو ميكني كه خواب بد مي بيني ديگه.
آيدا: بس كن حالا راستي ساعت چنده؟
آبي:11
ايدا: امروز سه شنبه است؟
آبي : نه چهارشنبه است چطور مگه؟
آيدا:(جيغ ماوراي بنفش )نه..... لعنت به اين چهارشنبه ها كه روز بد شانسيه من هستن. ساعت نه امروز يه جلسه قرار داد داشتم با اين چش بادوميا. تموم شد از دستمون رفت . اينهمه زور زديم تو مناقصه برنده بشيم به همين سادگي مشتري از چنگمون پريد.
( موزيك بر باد رفته و تصوير رت باتلر در حاليكه در مه غليظ گم ميشود .)
صداي اسكارلت : به جهنم . برو به درك اينقدر مرد خوشتيپ تر و بهتر از تو هست كه حد نداره .هزارتا. منم كه ميدونم چطور خامشون كنم مگه نديدي . تازه اشلي جونم يكيشونه . حالا درسته كه قيافش يه خورده پپه است ولي خوب مرد كه هست. ميرم زنش ميشم. هر وقتم ديدم داره روش زياد ميشه با يه تيپا ميندازمش بيرون...
برفك ..صداي پارازيت ...
كات.

هیچ نظری موجود نیست: