یکشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۱

به خود وانهادگي سخت است ……….. مرا به خودم وانهاده اند …….
آدم ها ! آزادي سخت است ….. خيلي سخت ……. از آن بترسيد كه هر گاه از راه برسد چون خري در گل خواهيد ماند …….

..........

مي دانيد تنهايي چيست ؟ اين كه تلخون در آن غوطه مي خورد ….
ديشب غم انگيز ترين خبر زندگيم را شنيدم و تلخ و تنها شدم ، تلخ ترين تلخون دنيا !!!!
آه مرد !!!!!!!!
مي شنويد ، آه مرد و من ديگر حتي آه هم نمي توانم بكشم …….. قبلن ها مي دانستم هست و نمي آيد اما مي شنود …….
حالا اما گوشي هم براي شنيدن آه هاي تلخون نيست ……. كسي نيست تا تلخون خيالش كند كه مي آيد مي بردش تا در بازار برده فروش ها او را به يك چكه خون دل و يك قطره اشك چشم بفروشد …….
ديگر آه هم نيست …….. آه هم نيست …….. تلخون ديگر آه هم نمي كشد ……..

هیچ نظری موجود نیست: