سه‌شنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۰

سلام من تلخون هستم
از آن جا كه سه روزي نيستم تلافي اش را يكباره در مي آورم
شما اين ها را در طي سه روز بخوانيد لطفاً!!

(1)
به خواب من نيا اي وهم آبي
به دنبالم نيا‚ خوابي سرابي
دلم مي خواست امشب باز باشم
رها و شاد در پرواز باشم
روم آن سوي بهت كهكشان ها
در اعماق دل آتشفشان ها
به رويايم نيا اي وهم شيرين
كه بدخلقي كنم با ماه سيمين
نفس تنگي امانم را بريده
و دلتنگي توانم را دريده
ببين اين روز ها هم مويه جرم است
كنار رود ها بيتوته جرم است
بيا امشب هوايي است ما را
هواي ساقي و ناي است ما را
ببين! خورشيد ما را قطعه كردند
رخ اشراق را صد وصله كردند
بيا با تو ولي كاري ندارم
به روي دوش تو باري ندارم
بيا وقت سفر رويت ببينم
تو باشي من فراسويت ببينم
بيا از معجزات جام مي گو
از آن خيام آن فرخنده پي گو
دگر روز فراموشيست ما را
ز عهد شاعري كوري است ما را
از آن صاحبدلان و نيكمردان
به آهي نيست يادي نزد ياران

ادامه دارد
تلخون
17/11/75

هیچ نظری موجود نیست: