یکشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۱

زن روشنفكر و مرد زندگي اش.

زن روشنفكر بيش از زن عامي از بي عدالتي تبعيض جنسي و پايمال شدن حقوقش باخبر است و هر روز و هر ساعت بيادش هست كه در اتمسفري مرد سالار نفس ميكشد .از ديدگاه او عامل ايجاد جو مردسالارانه همه مردان در گذشته اند و عامل تداوم آن همه مردان زنده كه در اطرافش ميزيند. او حتي وقتي دقيق به مرد زندگي اش مينگرد رفتار افكار و آراي او را زير ذره بين ميگذارد – علي رغم تمام عشق و علاقه موجود بينشان – به او نيز بدگمان ميشود . چرا كه مردش بر اساس قوانين مكتوب و نامكتوبِ جاري- از حقوقي برخوردار است كه زن نيست . و اين حقوق همچون اسلحه اي هميشه همراهش است . و حامل اسلحه هميشه ميتواند بالقوه خطرناك باشد حتي اگر اسلحه اش هيچگاه عمل نكند.
بدگماني و بدبيني ذهن او را هر لحظه بيشتر كدر ميكند و براي اثبات گمان خويش به گمانه زني ميپردازد. او هوشمند است و هوشمنديش را به ياري ميگيرد. مردش را د رمقابل شرايط غير عادي قرار ميدهد . شرايطي كه خلاف عادات و عرف جامعه است . و مرد كه لب به اعتراض ميگشايد ديگر بازي را باخته . و از سوي زن به اتهام مردسالار بودن همسان همه همجنسان زورگوي خويش ميشود . مرد با توجه به شرايط و روابط حاكم بر جامعه تنها خواهان عمل منطقي از سوي زن روشنفكر است .وقتي كه عدم توجه زن به شرايط پيرامون را ميبيند به مقابله ميپردازد و بدترين راه ممكن را پيش ميگيرد ومنطقش را فراموش ميكند .به هر حال چون حكمش پيشاپيش صادر شده و چون اسلحه اش را هميشه همراه دارد از نظر زن محكوم است و هرچه بيشتر دست و پا بزند بيشتر از ساحل آرامش دور ميشود . و سر آخر زن به اين نتيجه ميرسد كه براي گسستن بندي كه قوانين جامعه مردسالاربر دست و پايش بسته اند اولين قدم گسستن از مردش است كه به گمان او نماينده غول مردسالاري در حيطه زندگي خصوصي اوست .و بهترين دليل برايش همان واكنش مرد است در برابر شرايط غير عادي .

پي نوشت
نوشته فوق نظر كلي نيست ولي فكر ميكنم در موارد مشابه مصاديق زيادي دارد.

هیچ نظری موجود نیست: