زن و مردي كه در شرايط و محيطي كه براي آن اينده روشني نميتوان متصور بود تصميم ميگيرند به يك انسان جديد زندگي بدهند- آيا به اين مي انديشند كه روزي موجودي كه از گوشت و پوست و خون آنهاست به آنها روي كند و بپرسد :
پدر – مادر ـ شما از سر خودخواهي – ندانم كاري يك لحظه از خود بيخود شدگي براي فرار از يكنواختي زندگي – براي داشتن بهانه اي براي ادامه زندگي مشتركي كه روبه فروپاشيدن بود و… و بدون توجه به آينده اي كه انتظارم را ميكشيد- مرا پديد آورديد. چرا ؟چرا؟؟؟ چرا در آن لحظه به من نينديشيد؟
و آن دو چه پاسخي خواهند د اشت ؟
جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر