پنجشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۰

سلام تلخون هستم !
داستايفسكي مي گويد : ما در برابر همه كس و همه چيز مسئوليم !!
فكر مي كردم و به اين نتيجه بديهي رسيده بودم كه هر كسي مختار است در وبلاگش هر چه مي خواهد بنويسد . به اين انديشه من آقاي سيفي ‚ مرد جواني كه آشيانه ما را رنگ آميزي (!!‌) مي كند هم دامن زد كه : هر كس سليقه اي دارد .
اين ها همه بديهي و پذيرفته . مي ماند يك چيز . سطح سليقه مان را چطور بايد بالا ببريم ؟ سطح فرهنگ و دانايي مان را چطور ؟؟ و اصولاً دانايي و فرهنگ به چه چيز هايي گفته مي شود ؟ و پيمانه مان براي اندازه گيري سليقه چيست ؟؟
خوب همه اين ها منجر مي شود به اين كه : به عقايد و افكار يكديگر توجه كرده ‚ تحليلشان كنيم . خيلي بهتر خواهد بود اگر تحليل مان را در مورد موضوع بررسي شده نيز بيان كنيم . البته موضوع را تحليل كنيم نه نويسنده اش را . تحليل و باورمان را بگوييم نه اين كه پاسخ نويسنده را بدهيم .
براي حل يك مسئله رياضي يا فيزيك همواره به داده ها و خواسته ها توجه مي كنيم نه به طراح مسئله ‚ مي خواهيم مسئله را حل كنيم نه اين كه طراح را به صلابه بكشيم .
عمده مشكل اين جاست كه بيشتر وقت ها نويسنده را تحليل مي كنيم و پاسخ او را مي دهيم . در پي حل مسئله نيستيم .
بيشتر شما وبلاگ نويسان تعداد زيادي از آقايان با نام « جواد » را معذب كرده ايد . نخنديد . من كاملاً جدي هستم و به اين مسئله معترض . شاكي ام و از همه شما ها دلگير كه همه چيز را سطحي مي كنيد و لحظه اي به كاري كه مي كنيد نمي انديشيد . فقط در پي پاسخ دادن هستيد . همه تان اين نام را با فرهنگي نا بهنجار به فرهنگي نا بهنجار آلوده كرديد . در واقع همان كاري را انجام داديد كه به آن اعتراض داشتيد . و شنيده ايم كه خرما خورده منع رطب نمي كند !!
تعداد كمي به ريشه يابي اين مسئله پرداختند ‚ همه از نماد هاي آن صحبت كردند كه شايد زياد هم ريشه دار نبود . تعداد اندكي شايد به ريشه ها پرداختند . يكي اش رفيق خودمان پدرام بود. باقي دچار كليشه شديد كه : هر كسي ظاهرش اينطوري باشد كه لزوماً اينطوري نيست !!!!!!! يكي اش خودما ‚ تازه ما كه خودمان را مي شناسيم ‚ شما هم كه ما را مي بينيد و مي دانيد كه چقدر با حال هستيم . و اين شد پاسخ دختركي كه گمان مي كند شنا كردن بلد است ‚ تيوب به كمرش بسته ‚ لاجرم زير آب نمي رود و گمان مي كند دريا يعني همين كه رويش مانده . اگر هم تيوبش را باز كند زير آب مي رود و بالا نمي آيد و گمان مي كند دريا يعني ترس و وحشت و خفه شدن .
به ياد بياوريم جمله آن كارتن زيبا را كه هميشه در انتهايش مي شنيديم :
كار هر بز نيست خرمن كوفتن
گاو نر مي خواهد و مرد كهن ...... لاك پشت !!
نتيجه اخلاقي :
مغزمان را عادت دهيم كه به طور حرفه اي منطقي فكر كند . اين كار اتفاقاً براي روح هاي لطيف و قلب هاي حساس بسيار سودمند تر است .


فرشاد ‚ اي جيميني كريكت تلخون كجايي !!

روزگار همه مان خوش
تلخون



هیچ نظری موجود نیست: