سه‌شنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۰

درشتي و نرمي به هم در به است
چو فاصد كه جراح و مرهم نه است


از تلخون به سيزيف !! از تلخون به سيزيف !!
سلام دوست من ! تلخون حرف مي زند. مي شنوي !
ببين ! من يك زن هستم . با تو صحبت مي كنم . با تو كه مرد هستي و واقعگرايانه مي گويي كه دنيا از آن شما ست و با قوانين شما اداره مي شود . درست است ‚ اما چرا ؟؟
من به عنوان يك زن فقط يك چيز مي خواهم . آزاد باشم تا بخواهم !! همين .
دلم مي خواهد بتوانم هر چه مي خواهم بخواهم . نه هر چه شما مي خواهيد . دلم مي خواهد در انتخاب لطافت يا زمختي آزاد باشم نه اين كه شما براي من بخواهيد زمخت باشم يا لطيف .
ببين !
موضوع حقوق برابر است . و اين حقوق برابر در توجه كردن به شباهت ها و اختلافات به طور مساوي است . يعني اين كه تفاوت ها پر رنگ نشوند تا حقي ضايع شود . مسلماً من و تو شبيه يكديگر هستيم به همان وضوحي كه با هم متفاوت هستيم و بالعكس . من مي خواهم تفاوتم با تو مرتب در جهت محدود كردن خواسته هايم بر سرم كوبيده نشود . من مي خواهم كه حقوق بديهيم به عنوان لطف و هديه با هزار منت به من داده نشود . من مي خواهم باشم . چنان كه تو هستي . نه كه باشم چنان كه تو هستي . تو هم فيلم هاي هاليوودي را مي بيني ؟ پس حتماً PEACE MAKER را هم ببين اگر نديده اي و نيكول كيدمن را ‚ با يكدنيا زيبايي كه خودش دارد و يك عالم قابليت كه در فيلم به او چپانده اند ‚ بي آن كه زمخت باشد .
چه كسي مي گويد كشتن كاري مردانه است ؟؟ مگر آن زمان كه خفاش شب مي كشت اگر زني جرئت داشت و مي توانست بكشد ‚ جربزه اش را داشت به جاي اين كه تسليم شود زخم بزند آن وقت عنكبوت شب هاي مشهد متولد مي شد ؟؟ تو بگو آيا هنگامي كه زني مورد خشونت قرار مي گيرد بايد منتظر شود تا مردي ديگر از او دفاع كند ‚ اگر نه بميرد ؟؟
زن بايد بماند تا مرد جلوي دشمن را بگيرد ‚ اگر نگرفت تسليم شود يا خودش را بكشد . كدام ترازوي عدالتي اين بي عدالتي را خواهد سنجيد ؟؟ آيا اگر زني ديد ظلمي مي رود ‚‌ آيا اگر براي دنيايي كه در آن زندگي مي كند نگران شد ‚ براي كودكاني كه كشته مي شوند ‚ براي همنوعاني كه شكنجه مي بينند و توانست جلوي ظلمي كه مي رود را بگيرد به طريقي كه توانست ولو كشتن ‚ بيهوده و منتظر بماند كه مردي بيايد و بجنگد كه جنگ و كشتن كاري مردانه است ؟؟
هزاران سال زن ها نشستند در خانه ها تا مردهايشان بروند و بجنگند . نشستند و با اشك عشق هايشان را بدرقه كردند تا آن ها بروند و بميرند و داغشان را عمري بر دل آن ها بگذارند ‚‌پيروز باز گردند و يا هر گز بازنگردند . يا اين كه شكست بخورند و آن ها را بي دفاع ‚ خلع سلاح ‚ بدون مهارت حتي براي دفاع كردن از خودشان تنها بگذارند تا غارتشان كنند ‚ به ايشان داخل شوند و بكشندشان و يا عزيزانشان را جلوي چشمان هراسان و دست هاي ناتوان و قلب هاي لرزانشان مثله كنند. اين هزاران سال خاطره ‚ اين هزاران سال ترس سينه به سينه ‚ ذهن به ذهن ‚ تخيل به تخيل به من رسيد و من براي اين كه چنين خاطره اي از ذهنم محو شود ، تا به فرزندم و فرزندت نرسد خواستم كه بگذارند تا بخواهم . بگذارند انتخاب كنم . اين بديهي ترين را . اين تنها ويژگي را ‚ اين تمايز بين انسان و حيوان را . انتخاب آگاهانه را . من مي خواهم سنجه در دستان خودم باشد . مي خواهم شاهين ترازو خودم باشم نه تو . دلم نمي خواهد تو براي من تعيين كني چه باشم . مي خواهم خودم تشخيص بدهم كجا بايد خشن باشم و كجا نرم و نازك . چه كسي مي گويد تاچر مرد بود ؟ من مي گويم كه زن بود . مگر زن ها نمي توانند جايي كه لازم است خشن و جدي باشند ؟ ديدي كه مي توانند . چنان كه توانسته اند تا هر جا كه مي خواهند لطيف باشند . مگر كسي بر موسيقي داناني چون بتهوون و موتزارت خرده گرفت با آن همه لطافتي كه خلق كردند ؟؟ ترانه پاييز چايكوفسكي را شنيده اي تا لطافت قلبت را تكه پاره كند . لطافتي چنين بيرحم ديده اي ؟؟ آيا ايرادي بر لطافت چايكوفسكي وارد است ؟ آيا كسي گفت ماري كوري زمخت است . آيا مادر نبودن و همسر نبودن سيمون دوبوار يعني خشونت ؟؟ آيا در جايي خوانده اي كه ژاندارك خشن بوده ؟؟ آيا تو به جز از لطافت چيزي از دوشيزه اورلئان شنيده اي ؟؟ با آن هم نبوغ جنگيش !! مي خواهي عقب تر بروم ؟؟ كم نشنيده اي از زيبايي و هوش و درايت كلئوپاترا !! سر جدت نيا برايم بباف كه در زمان حكومت او چه اتفاقاتي افتاد .
برابري يعني آزادي براي انتخاب آن چه كه مي خواهيم باشيم فارغ از خواهش هاي مردان . بدون اين كه شما جمله “ فارغ از خواهش هاي مردان “را براي ما ديكته كنيد . شايد دلمان بخواهد خودمان را طوري بسازيم كه شما خوشتان بيايد ‚ شايد هم طوري كه خودمان دلمان بخواهد ‚ اين يعني حقوق برابر . يعني اين كه بتوانيم هر شغل و موقعيت اجتماعي و هر پست اداري و هر مقام سياسي را كه مي خواهيم و مي توانيم به دست بياوريم . معيار تو براي لطافت و زمختي مرا محدود مي كند ‚ اين خوب نيست . چطور لطافت محدوديتي براي تو نيست ‚ پس چرا زمختي مانعي براي من باشد ؟؟ نكند لطافت جسمي زن را مي گويي و زمختي روح مرد را ؟؟ و مگر فراموش كرده اي كه از كودكي آموخته ايم كه سيب را با سيب جمع مي كنند و پرتقال را با پرتقال ؟؟
طبيعت هم در ميليون ها سال پيش اين محدوديت را قائل نشد ‚ شايد. ميليون ها سال پيش آن زمان كه استخوان بندي انسان هاي نر و ماده طبق نظريه اي هم اندازه بود . تفاوت تنها در بعضي قابليت هاي طبيعي بود . مثل بارور شدن و بارور كردن .
جنس ماده تنها آن گاه نياز به كمك داشت كه روز هاي پس از زايمان را مي گذراند . او دردي كشيده بود و جراحتي داشت و نياز به كمك و بهبودي. مثل هر نري كه دردي كشيده باشد و جراحتي ‚ نياز به كمك و بهبودي داشته باشد ‚ مثل همه موجودات دنيا ‚ بي هيچ تفاوتي .
ببين بايد واقع بين بود . دنيا مردانه است . مي دانم و اين به زعم من بسيار آزار دهنده است چرا كه قسمت اعظم انرژي من صرف آن مي شود كه بگويم من هستم ‚ انسان هستم و زن هستم و خواسته هايي دارم كه مي خواهمشان و توانايي هايي كه كم از تو نيست !!!!!!!!
و تو نمي گذاري و لطافتم را مرتب به رخم مي كشي . بر حسب تصادف لطيف هم هستم و خواسته هايي دارم . اين همه مردان نقاش و هنرمند و شاعر با احساسات لطيف و زيبا و گاه حتي با صورت ظريف و زيبا ‚ كه اتفاقاً مورد توجه هم بوده اند ( مثل نيتون با همه ظرافت بدني اش ‚ خوانده اي كه ! ) ‚ تحسين هم شده اند . و هزار مرد لطيف ديگر كه وجود داشته اند و دارند و من و تو نمي شناسيمشان و در خطر هم نيستند به خاطر لطافتشان . دست بردار سيزيف كمي روشن تر نگاه كن !
ببين من هستم . تلخون ! با همه لطافتم با همه زن بودنم . مي خواهم زندگي كنم . چرا نمي گذاري ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!

هیچ نظری موجود نیست: