شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۰

سلام ، تلخون هستم !

امروز يك جفت چشم سبز درشت مستقيم در چشم هاي من نگاه كرد ، قلبم لرزيد .
انديشيدم اگر در چشم هايي كه بايد ، نگاه مي كرد چه جرقه اي بر مي خواست از تلاقي الكترود دو نگاه !!
و صاحب چشم ها با آن همه سادگي و احساس اگر نقاش يا نويسنده يا موسيقي دان بود ، چه كار ها كه نمي كرد . قسم مي خورم كه مي توانست دنيايي را باهرم احساسش گرم كند ، اگر كه در جايي ديگر غير از اين قسمت نفرين شده آسيا به دنيا مي آمد .
اما اكنون يك نقاش ساختماني ساده بيشتر نيست . حيف !!

هیچ نظری موجود نیست: