یکشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۰

سلام تلخون هستم !
افاضه فضل مي كردم در اين جا ، آقاي سيفي برق را قطع كرد ، همه اش پريد . فكر كنم شايد دوباره يادم بيايد.
مي گفتم :
اول : دلم نمي خواهد هيچگاه در مقام پاسخگويي يا انتقام جويي بر آيم . از اين رو مطالبي كه به نظر آمد در جواب سيزيف بود ، نه در پاسخ او كه نگرش من بود نسبت به آن چه كه بايد باشد و نيست .
سيزيف يا هر آدم ديگري ، خودش و انديشه هايش محترمند ، به واسطه اين كه به دنيا آمده اند و عقايدي دارند . هر چند كه مطابق سليقه من نباشد . محترمند تا جايي كه آزادي ديگران را مخدوش نكنند. حقوق كسي را پايمال نكنند . و اگر من پاسخي داشتم براي مطالب سيزيف از اين رو بود كه مي ديدم اين گونه انديشيدن سال ها است كه حقوق نيمي از جامعه را پايمال كرده است ، بلكه هم بيشتر . تفكري كه زن را براي آرامش مرد و لطافتش را براي لذت او مي داند ، كودكان را هم فارغ از جنسيت البته !! جزء اموال او حساب مي كند و به او حق مي دهد كه پدر پدر سوخته شان را در بياورد ، آرين را از ياد برديم كه پدرش با وجود فساد اخلاقي و پرونده به جرم قتل او تنها به تبعيد همراه با خانواده اش محكوم شد .
ديگر بگذريم از آخرين موردي كه روزنامه ها رو كردند و من خبر دار شدم : انسيه سه ساله . با همه بدبختيي كه شرع و قانون ما براي او و مادرش حكم داد . پدر انسيه به خاطر شكستن دنده و سوزاندن بدن و ضربه به سر اگر اشتباه نكنم مجموعاً او را به پرداخت 100 هزار تومان محكوم كرد !!! تا عبرت بگيرند پدران ديگري كه صد هزار تومان را مثل خاشاك در جيب دارند !! و كودكانشان را به صلابه مي كشند . بهتر است ديگر از جلال كوچك حرف نزنيم كه شايد همه خوانديم مرداني كه زن را براي زن بودنش مي خواهند با كودك او چه كردند ،‌ كه گرگ با گرگ نمي كند چه برسد گرگ با خرگوش !!! ( قابل توجه تئوريسني كه قدرتمندان را گرگ مي داند و ضعفا را خرگوش و دوستي اين را گفت و پاسخ مرا نداد كه ....... )
اي همه كساني كه اينگونه فكر مي كنيد ، اگر نمي خواهيد در نگرشتان تجديد نظر كنيد ، نكنيد ، به جهنم !!! حد اقل آزادي ديگران را محترم بشماريد و عقايدشان را . و اگر قيدي از دست و پاي همنوعان خود بر نمي داريد ، كه به قول دوستمان ، مايه گذاشتن از خودتان است ، حد اقل قيود آن ها را سنگين تر نكنيد ‚ روي سينه شان بختك نشويد .
و اي كساني كه اينگونه فكر نمي كنيد . گفتمان راه حل خوبي است ، دست به دست هم بدهيم تا مخ كساني را كه چنين مي انديشند بزنيم !!!!! اگر گمان مي كنيم جامعه اي كه در آن زندگي مي كنيم نياز دارد تا ياد بگيرد بايد به يكديگر احترام گذاشت و حقوق انساني را محترم شمرد و جاري كرد بياييد با كساني كه انساني انديشه نمي كنند گفتمان كنيم ، نه اين كه بجنگيم و نه اين كه سرمان را در برف كنيم و بي تفاوت باشيم . به قول دوستي : خدا به كمك ما نياز دارد .
پس اگر خدايي هست ( كه اميدوارم باشد ، همزمان با اين كه اميدوارم نباشد ) به او كمك كنيم تا از هچل آفرينش انسان در بيايد كه حسابي درگل مانده است .

روزگار همه مان خوش
تلخون

هیچ نظری موجود نیست: